کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

قندک مامان

یه پست پر از عکس

سلام قندعسلم مدتیه که نتونستم عکسای نازتو برات بزرام الان اومدم تا جبران کنم پس بیمعطلی بریم رو تصاویر:   این عکس تقریبا ماه گذشته بود که بردمت آرایشگاه گوگولی تا موهاتو مرتب کنیم.این دفعه از قبل خیلی بهتر همکاری کردی و مثل آقاها نشستی آقای آرایشگرم عاشق رفتار و فیگورت شده بود و دوساعت با موهات وررفت انگار دامادت میکرد بعداز کوتاهی موهات رفتیم دنبال خواهری تا از کلاس بیاریمش این فیگور داستان داره ماجرا از این قراره که شما با شنیدن صدای آهنگ ماشین بازیافت طبق معمول 20سوالی هات شروع میشه چی بو؟کجا بود؟منم بردمت پشت پنجره تا ببینی و برات تعریف کردم که این آقایان محترم مامور بازیافتن و دارن زباله خشک جمع ...
10 مهر 1393

همسر خوبم زادروزت شادباش

روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است بهانه ی زندگیم تولدت مبارک     و یک تبریک ویژه دیگه بخاطر ترفیع و گرفتن حکم کارشناس مسئولی برای همسر عزیزم   هیچکس مثل من نمی دونست که شما برای رسیدن به این درجه چقدر انتظار کشیدی و این اواخر چه تلاش و زحمتی کشیدی نوش بادت این پیروزی و کامیابی   ...
7 مهر 1393

اندر احوالات ما

سلام بر همراهان همیشگی اول از همه پوزش ما رو برای غیبت طولانی پذیرا باشید بگذارید به حساب مشغله زیاد مامانی امیدوارم همه ی همدلان عزیز در کنار خانواده های گل و مهربونشون روزگار خوشی رو سپری کنند. از حال روز الانمون بگم که پس از طی چند روز پر از استرس و نگرانی بابت بیماری کورش خان شکر خدا در حال حاضر روزای آرومی رو میگذرونیم کورش جون چند روزی بیحال و سرما خورده بود وپشت سرش بعد از 3-4 روز عطسه وآبریزش یهو شبی تب کرد و بدنش خیلی داغ بود حتی با تب بر هم خنک نمی شد صبح روز بعدش دل درد و استفراغم اضافه شد و من نگرانش شدم و سریعا بردمش دکتر.تشخیص ویروس جدید اسهال و استفراغ دادند و ه آمپول تهوع تجویز شد تا سریع استفراغش بند بیاد.پ...
6 مهر 1393

سالگرد یکی شدنمون

همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌دهند چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد     . ...
19 شهريور 1393

تنبلی مامان و خراب شدن رم ریدر

سلام بر پسر زیبای خودم  خوبی پسرکم؟ تقریبا یه ماهی میشه که برات پست جدیدی نزاشتم و وبلاگت سوت و کوره بعضی از دوستان عزیزم نگران حالمون بودن و برامون پیغام گذاشتن ببخشید دوست جونا دلیل نبودن ما تنبلی من و البته خراب بودن رم ریدر بود و دلیل دیگه ای نداره  الان نمی تونم عکسای جدیدتو بزارم ولی اومدم تا از حال و احوال این روزات و شیرین زبونیات بنویسم . هفته ی گذشته ما یه سفر کوتاه به تهران داشتیم و برای عروسی پسر عموی من و یا به عبارتی پسر دایی بابایی رفتیم تهران که با اینکه مدتش کوتاه بود خیلی خوش گذشت جای همه خالی. روز سه شنبه عروسی تو باغ بود و شما چون هیچکسی رو نمی شناختی و همه چهره ها به نوعی برات آشنا بود کمی نگران بو...
16 شهريور 1393

گردش و تفریح با بابایی

عشقم سلام تو این پست می خوام برات عکسای ده روز گردش با بابایی رو بزارم آخه بابا تقریبا ده روز تعطیلات تابستانی داشت و ما بخاطر گرمای شدید هوا ترجیح دادیم که مشهد بمونیم و همینجا بریم گشت و گذار که البته بیشتر تو پاساژا و طرقبه شاندیز می چرخیدیم  رو عکسات توضیح میدم:     وقتی میریم فروشگاه برای خودت میچرخی و هرچی دوست داری برمیداری   جدیدا از ملی یاد گرفتی پنجره ماشینو بکشی پایین و بری اون بالا بشینی که خیلی کار خطرناکیه برای همینم پنجره ها قفل میشن و فقط با نظارت خودم میتونی بری بالا و کیف کنی   وقتی میریم شاندیز دوست داری همش آب بازی و گل بازی کنی ...
18 مرداد 1393

دلیل شادی و خنده ی من

گلگلکم این داستان سوال کردنات هنوز ادامه داره و کلی سوژه شده برای بوسیدن و آغوش گرفتنت بزار تا بگم چند روز پیش تو ماشین بودیم  معمولا بعد از طی مسافتی شما حوصله ات از تو صندلی خودت بودن سرمیره و میای وسط دو تا صندلیای جلو وایستاده و ددددد برقص و آواز و بابا کرم و دوستت دارم .......... آهنگ بابا کرم رو تقریبا چهار پنج باری تکراری درخواست میدی  و اگه بهت بگیم نه جیغ و داد و هوار ...... خلاصه وقتی حسابی باباکرمتو خوندی و رقصیدی خسته میشی و روی کنسول نشسته بازم مثل همیشه بعد کم کم و موذیانه میای جلو تا خودتو به بغل من برسونی  وقتی هم میای جلو بازم طبق معمول همیشه دست به همه چیز میزنی برف پاکن و چرا...
17 مرداد 1393

یه دنیا سوال؟؟؟؟؟

یه صدایی از بیرون خونه میاد! کوروش: مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای ماشین بود پسرم!  کوروش: ببینم! مامان کوروش رو بغل میکنه میبره پشت پنجره تا ماشینا رو ببینه کوروش: دوداس(کجاست) ؟ مامان:رد شد رفت دیگه پسرم دو دقیقه بعد .......... دوباره صدا میاد این بار صدای بازی بچه ها کوروش:eehhhh مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای بچه هاست دارن بازی میکنن کوروش:ببینم!  باز مامان بغلش میکنه میبره پشت پنجره تا بچه ها رو ببینه دو سه دقیقه بعد دوباره صدا میاد اینبار صدای بسته شدن در خونه همسایه... کوروش:eeeeeehh  مامان دون چی بودش؟ مامان :صدای ...
12 مرداد 1393

حرفای بزرگونه از یه دهن کوچولو

سلام پسر خوشگلم خوبی خوشی؟ این روزا بلبل زبونیات زیاد شده ماشالا هر روز که می گذره چیز تازه ای یاد می گیری و حرفای گنده گنده میزنی که من و ملینا رو متعجب می کنی   تو این پست می خوام از حرفای بزرگونه ای که از یه دهن کوچولو و خوشگل در میاد بنویسم برات: یه روزداشتم خیاطی می کردم اومدی نگاهم کردی گفتی :مامان جون با دقت! گفتم چی؟ آخه شک داشتم که درست شنیدم باز گفتی با دقت! قربونت برم که می فهمی بعضی کارا باید با دقت انجام بشه مثل خیاطی کوروش : مامان جون بیا بازی کینم یه بازی عالیییییییییی! کوروش : مامانی بیا بازی! مامان: کوروش بیا بریم تو اتاق اونجا خنکتره. کوروش: نه دیگه اینجا دیگه( با یه اخم شیرین و خواستنی) ک...
28 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد