یه دنیا سوال؟؟؟؟؟
یه صدایی از بیرون خونه میاد!
کوروش: مامان دون چی بودش؟
مامان:صدای ماشین بود پسرم!
کوروش: ببینم!
مامان کوروش رو بغل میکنه میبره پشت پنجره تا ماشینا رو ببینه
کوروش: دوداس(کجاست) ؟
مامان:رد شد رفت دیگه پسرم
دو دقیقه بعد ..........
دوباره صدا میاد این بار صدای بازی بچه ها
کوروش:eehhhh مامان دون چی بودش؟
مامان:صدای بچه هاست دارن بازی میکنن
کوروش:ببینم!
باز مامان بغلش میکنه میبره پشت پنجره تا بچه ها رو ببینه
دو سه دقیقه بعد دوباره صدا میاد اینبار صدای بسته شدن در خونه همسایه...
کوروش:eeeeeehh مامان دون چی بودش؟
مامان :صدای در خونه همسایه بود باد اومد محکم بسته شد
کوروش: ببینم!!!!
این مکالمه ایه که هر روز به دفعات بین ما رد و بدل میشه و تو اون ذهن کوچولوت هزار تا سوال بوجود میاد و ازم میپرسی بعلاوه موارد دیگه مثل وقتایی که گرسنه هستی میری سر یخچال یا کابینتا دنبال خوراکی بعد میگی: مامانی چی می خوام؟ میگم نمی دونم خودت بگو چی می خوای؟ میگی : بستنی می خوام
تو خیابون هزار تا سوال جور واجور داری که همش هم تکراریه بعضی وقتا حوصله ام سر میره واقعا چون تا میام با بابایی یا ملی حرف بزنم سوالای شما شروع میشن
خلاصه که این جملات سوالی شما منو کشته واقعا و ذهن کنجکاوت همش دنبال پرس و جو و حل معماهای کوچیک و بزرگه خوشمزه ی مامان
این تفنگ اسباب بازی جدیدت که عزیز جون برات خریده عاشق دوف کردن مخصوصا وقتی نگاه یا حرف کسی باب میلت نباشه زودی دوفش میکنی
پدر و پسر ورزشکار صبح جمعه پارک ملت
همش بازی بابا محمد و ملینا رو بهم میزدی منم بردمت زمین بازی تا دست از سرشون برداری بتونن یه دل سیر بازی کنن
تو اون گرما با آفتابابی داغ از رو نمی رفتی بازم میری بالا تا سر بخوری خودت میگی: مامان دون داغه!!!!!!
عاشق الاکلنگ مخصوصا تازگیا خالی خالی تکونش میدی بعدش محکم میکوبیش زمین مامانم اینجوری میشه
موقع برگشت بسمت بابایی و ملی بردمت دم شیر آب تا حسابی آب بازی کنی اتفاقا بابا اینا هم اومدن و سه تایی خودتونو خیس کردین
موش آب کشیده مامان
قربون اون فیگورات برم من خوشمزه من
مکان مورد علاقه شما کلوپ پاندا هر وقت بابای ازمون سوال میکنه خب بچه ها حالا کجا بریم شما اول از همه زودی جواب میدی میگی:الوپ پاندا بریم بابا دون
عازم کوهنوردی شدیم با تجهیزات کامل آخه فسقل یعنی اون عصات منو کشته که اول از همه اونو از بابایی میگیری و فیگور کوهنوردا رو به خودت میگیری
اینجام قله رو زدیم و نشستیم تا خوراکی بخوریم
سلام همنورد
شهر مشهد در زیر قدمای عشقای من
این عکس جریان داره یه روز که حوصله ات از بازی و کارتون و همه چی سر رفته بود رفتی برای خودت یه بالش با دو تا کوسن برداشتی و جایگاه درست کردی بعدم توش لالا کردی به این میگن استراحت عالی ریلکسشن بدون هزینه!
رفته بودیم فروشگاه انفرادی برای خرید ماهی و ...... و تو عاشق این ماهی شده بودی دوست داشتی همین جا بمونی و فقط تماشاشون کنی البته روبروشو کله گوسفند بود و یه نیگا اینوری بعدم یه نیگا اونوری مینداختی و کیف میکردی از دیدن نعمات پروردگارت
وقتی بابایی منتظر بود توی صف برای پاک کردن ماهیا ما رفتیم طبقه ی بالا و شما با دیدن اسباب بازیا از خود بیخود شدی بعدم دنبال بابایی رو پله برقی داد میزدی بابایی دودایی؟(کجایی) بیا برام اسباب بازی بخر! همه فروشگاه خندشون گرفته بود
اینجام رفته بودیم خیابون سعدی تا برای بابا محمد کتونی بخریم مامانی هم تا چشمش به لباس ورزشی افتاد برای شما خرید همونجا گفتی تنم کن ! مامانم تنت کرد و عاشق لباسات شدی تو این عکس داری خودتو بوس میکنی
از تو اون چشمای معصومت میشه نهایت رضایتو خوند قربون دل پاکت برم من پسرم گلم
خیلی دوستت دارم محقق کوجولوی من همینجوری ازم سوال کن و به تحقیقاتت ادامه بده عسلم