کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

قندک مامان

پیروزی در پروژه مدرسه

بوی ماه مهر میاد بوی مدرسه بوی دفتر و کتاب بوی پاییز میاد بوی بارون بوی خاک بارون خورده این روزا حال و هوای دور و بر ما عوض شده و همه در حال تلاش برای آماده کردن بچه ها برای مدرسه هستن و من این روزا رو خیلی دوست دارم چون منو یاد بچگیا میندازه یاد روزای قشنگی که با یه دفتر و کیف و کفش نو کلی ذوق میزدم برای شروع دوباره مدرسه ها لحظه شماری می کردم دفترای بی خط رو دونه دونه خط کشی می کردم  وقتی یکی از شبای آخر شهریور پدرم در خونه رو باز می کرد و با یه کارتن پر از لوازم تحریر وارد خونه میشد بدو بدو بسمتش می رفتیم و با خواهرا سر صاحب شدن وسایل کشمکش داشتیم یادمه من چون کوچیکتر بودم همش سرم کلاه میرفت و وسایل بهتر قسمت خواهرای بزرگترم بود بخصو...
23 شهريور 1394

آغازی دوباره

چه زیباست حس آغازی دوباره تولدی دوباره بودنی دوباره کوروش عزیزم                      می خواهم بدانی آمدنت چگونه عادت بودنم را بر هم زد و مرا به یاد خودم  به یاد عشق  به یاد بوهای گمشده ی گلهای اطلسی و شب بو  و به یاد شمعدانی های معصوم باغچه ی کودکی ام و به یاد زندگی که گهگاه روی طاقچه ی عادت از یادم می رفت انداخت می خواهم بدانی وقتی در 5 خرداد 91 بین هوش و بیهوشی تو را زنده تر و بیدارتر از نه ماه گذشته در کنارم دیدم و حس کردم انگار یکبار دیگر خدای مهربانم تمام زندگی _ تمام زیباییها _ تمام گلها _تمام درختان...
5 خرداد 1394

شروع کلاس موسیقی

  اولین جلسه کلاس موسیقی پسرم دیروز برگزار شد   پسرم اینجا نقطه ی آغازیست برای تو برای شکفتنت برای بالیدن یک احساس و برای شاد بودنت و برای من نقطه ی آغاز یک رویاست.... البته این یک کلاس رسمی نیست کاملا خودجوش و بیشتر حکم یک بازی شیرین و دلنشین برای توست هیچ عجله ای نیست همه چیز کاملا خودجوش و آهسته پیش میرود. هدف ما رسیدن به شادی توست  شادی تو و لذت بردنت از آنچه در وجودت نهفته از همه چیز مهمترست پس آرام و آسوده باش که آرامش و خوشحالی تو همه ی آن چیزی ست که من از خدایم میخواهم   اولین قدمهای کوچکت برای رفتن به کلاس   آماده برای حضوری سبز با گل زیبایی که برای مربی چیدی   ...
21 ارديبهشت 1394

دره ارغوان در اردیبهشت زیبا

    سلام سلام من اومدم با یه پست جدید و عکسای خوشگل از روزای اردیبهشتی مون این روزا ما بیشتر سعی میکنیم بریم تو طبیعت و از هوای لطیف بهاری استفاده کنیم جمعه 4 اردیبهشت برنامه بازدید از دره ی زیبای ارغوان بود که تو این موقع از سال پر از گلهای ارغوانی رنگ ارغوان هست و بسیار منظره ی زیبایی رو به ما هدیه میکنه بریم روی عکسها در ابتدای مسیر پیاده روی بودیم وتازه بساط صبحونه رو جمع کرده بودیم تا برای پیاده روی بسمت رودخونه و روستایی که در اون نزدیکی بود راه بیفتیم پشت سر کوروشی گلهای زیبای ارغوان دیده میشه که دارن خود نمایی میکنن اینم یه فیگور دیگه از آقا کوروش   پدر و پسر طبیعت گرد...
16 ارديبهشت 1394

نوروز 94(قسمت دوم)

و اما ادامه ی عکسای نوروز بازم در ادامه ی مطلب: این عکس مال شب چهارشنبه سوری هست که جلوی خونه ی ما همه فامیل جمع شدند تا آتیشی روشن کنیم و جشن بگیریم   دو تا عکس جا مونده از بوستان آّب و آتش   و در ادامه فردای اون روز به باغ وحش ارم رفتیم که البته رومینا عزیزم دوباره از قزوین به تهران اومدند تا مجدداخاطره زیبای یک روز بهاری برامون ثبت بشه بعد از بازدید از باغ وحش به بوستان قیطریه رفته و کباب کوبیده ی خوشمزه ای که بابا محمد درست کرده بود رو نوش جون کردیم اما متاسفانه عکسی از اون روز در دست نداشتم     فرداش من بدجوری سرما خوردم و افتادم تو رختخواب برای همینم بابایی کوروش ...
31 فروردين 1394

نوروز 94(قسمت اول)

بالاخره قسمت شد بیام و عکسای جدید بزارم بی معطلی تا گل پسر خوابه بریم سراغ عکسا و توضیحات روی عکس: (بنا به درخواست نی نی وبلاگ به ادامه مطلب می رویم و از گذاشتن عکس در این فضا خودداری میکنیم)     توی جاده در مسیر رفت بسمت تهران اینجا بعد از سبزوار توقف کردیم برای خوردن صبحانه که جای همه ی دوستان خالی خیلی خوش گذشت.کنار مزرعه زعفران نشستیم و جای ساکت و بکری بود صدای باد و بوی دلنشین گلهای داخل مزرعه و نوای پرندگان روح و روان آدم رو نوازش می کرد دوست نداشتیم از اینجا بریم ولی وقت تنگ بود و باید به راهمون ادامه می دادیم.اینجا بابایی برای اقایی که در مرزعه کار میکرد صبحانه برد وکوروش سوار تراکتور شد و تجربه ی تراکتور سو...
30 فروردين 1394

تولد باب اسفنجی

    عشقم ببخشید عکساتو دیر گذاشتم آخه سرم شلوغ بود و درگیر مهمونی و این ور اون ور رفتن بودیم. روز تولدت حسابی حال کرده بودی  شبش بیخواب شدی و همش میگفتی باب اسفنجی  صبح که بیدار شدی تا چشمتو باز کردی گفتی: تولدمه!   تا چند روز بعد از تولدت تو حال و هوای تولد بودی و همش میگفتی: تولدمه! فکر میکنم بهت خوش گذشته و همه چیز بر وفق مرادت بوده         گیفت بچه ها و قسمت خوشمزه که عزیز و خاله جون خیلی در آماده کردن این قسمت زحمت کشیدند               ...
10 خرداد 1393

عشقم نفسم عمرم جونم دو ساله شد

پسر نازم تولدت مبارک عشقم امروز شما دو سالت میشه و ما همه خوشحالیم که خدای مهربون دو سال پیش فرشته ی نازشو پیشمون فرستاده خدایا شکرت برای این هدیه آسمونی  دیروز عزیز و آزی اومدن و شما سرت گرمه حسابی و با آلوچه مشغول بازی هستی عسلم امروز کلی بدو بدو دارم چون جشن تولد داریم جشن تولد باب اسفنجی                                            تولد ملینا و شما رو امروز  با هم می گیریم و...
5 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد