کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

قندک مامان

در آستانه ی سه سالگی

پسر قشنگم نزدیکه که دیگه سه ساله بشی و این روزا بیشتر از همیشه دوستت دارم و از وجود نازنینت لذت میبرم با شیرین زبونیهات و با با بازی کردنات دلبری میکنی و هر روز کلمات جدید و حرکات تازه ازت می بینم.البته گاهی بدقلقی هایی داری و واقعا کلافه میشم با بداخلاقی میخوای به هدفت برسی و اگر مراقب نباشم امکان داره کمی به سمت اشتباه برم و یه جورایی تربیتت خراب بشه برای همین گاهی مجبورم جدی تر باشم و با قدرت بهت بگم:نه! و در مقابل شما هم کوتاه نمیای یا بد اخلاقی میکنی یا میگی:مامان دیگه دوستت ندارم برو بایات قهرم! برو پیش مامانت! اینجور مواقع انقدر خنده ام میگیره که نگو نمی دونم این حرفارو از کجا در میاری؟ یه روز که گفتی برو پیش مامانت من گفتم: آخه مامان...
22 ارديبهشت 1394

آخرین ماهگرد سال دوم

پسرم 35 ماهگیت شاد باش تماشای لحظات رشد و بالیدنت شده تمام دنیای من دیدن بازیهای کودکانه ات زیباترین سریال زندگی من است و شنیدن صدای خنده های دلنشینت بهترین موسیقی دنیاست دوستت دارم و به داشتنت افتخار می کنم     سلام پسر نازم حالت خوبه؟دیروز آخرین ماهگرد دومین سال زندگیت بود و شما 35 ماهه شدی. مبارکه پسر عزیزم روز به روز بزرگتر و عاقلتر میشی و من هر روز چیزای جدیدی از وجود نازنینت کشف می کنم و البته تربیت به مراحل حساستری رسیده و با دقت بیشتر باید انجام بشه. گلم این روزا بیشتر از هر وقتی جستجوگر شدی و سوالاتت هر روز بیشتر از روز قبله مرتب در حال صحبت کردن و پرسیدن هستی و تو ذهن پاکت هزار و یک سوا...
6 ارديبهشت 1394

بهمن 93

  سلام پسر خوشگلم قند عسلم خوبی؟ این روزا حسابی سرمون گرمه آخه عزیز و آزی اومدن خونمون ببخشید که دیر آپ میکنم آخه درگیر کارای دیگه بودم پنج شنبه هفته پیش یه جشن تولد کوچولو گرفتیم آخه تولد مامانی بود عزیز و خاله آزی و خاله مری و آریا جون و عزیز جون و عمو مسعود و خاله فاطی و بهناز جونم بودن پیشمون و خیلی خوش گذشت. مامانی 35 ساله شد. من در 35 سالگی یه دختر خوشگل 10 ساله و یه پسر طلای 2و نیم ساله داره خدایا شکرت   عکسای شب تولدم رو تو کامپیوتر وارد نکردم بعدا میزارم ولی الان برات عکسای دیگه دارم ببین:       اینجا بابایی ملینا و شما رو برده بود کلوپ پاندا و منم کلاس بودم حسابی بازی کرده بو...
13 بهمن 1393

زمستون و خاطره هاش

پسر گلم ببخش مامان تنبلتو که یه عالمه عکس نگذاشته داری ولی مامانی تنبل نمیاد بزاره الان یه دفعه ای تصمیم گرفتم طلسمو بشکنم و تمام عکساتو بزارم و روی تصاویر توضیح بدم روزانه هاتو: اول از همه عکسای شب یلدای سارا جون   این روزا بخاطر سرمای هوا و بیماری پی در پی ملی و شما کمتر به پارک و شاندیز و کوه رفتیم و معمولا دو هفته یکبار میریم ویلاژ توریست بازی کنید اونجا همه ما رو شناختن و دفعه آخری بهم.ن کارت وی ای پی دادن تا با تخفیفای خوب بتونبم بازی کنیم حالا عکسای شهربازی ویلاژ توریست:   موتورسوار کوچک با عزیز جون ماشین بازی کردی با آجی قطار ...
27 دی 1393

عکس کاردستی و اوخی شدن انگشتت

پسر گلم کاردستی درست کردن یکی از فعالیتهاییه که دوست داری و گاهی کنار من و گاهی کنار ملی انجامش میدی یه روز که داشتیم با هم کاردستی درست میکردیم یهو گفتی آخ انگشتم! اول فکر کردم قیچی کردیش ولی وقتی با دقت نگاه کردم هیچ اثری از زخم یا بریدگی نبود  ولی شما اصرار داشتی که با چسب زخم ببندیش منم به حرفت گوش دادم و چسبش زدم شیطون بلای من این انگار وسیله ای برای بازی شده تا یه جاییت درد میگیره و یا ضرب کوچولو میخوره میگی چسب بزنیم دیگه تمام چسبا تموم شده از بس چسبت زدم تو چادرت قایم شدی و تا پیدات کردم جیغ زدی  عاشق لباسای باب اسفنجی هستی خودت از کمد بیرون میاری میگی مامانه لباس تتتتتتتتتتتتتتولدم (طبق معمول ت که در ...
24 دی 1393

هنر مندی های خواهرانه

قندکم خواهر جونی خیلی دوست داره ازت عکس بندازه و عجیبا غریبا که جوجوی بلا بر خلاف وقتایی که خودم میخوام ازت عکس بگیرم و ادا و اطوار میای و به حرفم گوش نمیدی با خواهری خیلی خوب همکاری کرده و هرچی بهت میگه به حرفش گوش میدی و الحق که عکسای خوبی هم ازت می گیره: پلیس کوچولو   و بعلاوه تصاویری که در پست قبلی گذاشتم دست ملی گلم درد نکنه که از داداشی عکس گرفته عشق و علاقه خواهر برادری روز به روز بیشتر میشه و من از چشمای دو تایی تون میخونم که چقدر جونتون برای هم در میره امیدوارم این اتحاد و علاقه تا ابد پایدار باشه ...
24 دی 1393

تبلت بازی

ادامه مطلب با خرید تبلت برای قندک خان مشغله فکری مامان زیادتر شد چون اصلا دوست ندارم قندکم زیاد تبلت بازی کنه بیشتر مواقع از جلوی چشمای نازش پنهانه و فقط زمانی که یادش میاد تبلت داره میاد کنارم و میگه مامان تتتتبلتمو میدی؟( تبلت رو به همین محکمی که نوشتم بیان میکنه یعنی ت تبلت رو محکم و با تشدید میگه) و این موقع ست که تازه من میگم باید شارژش کنم تا یک دو ساعتی هم بگذره و بیشتر مواقع دیگه یادت میره و پس از شارژ کردن باز قایمش میکنم تا نبینی ولی مجدد بعد از چند ساعت و مخصوصا وقتایی که ملینا میاد خونه و با تبلتش بازی میکنه یادت میاد و دوباره میای پیشم اینبار میگی: تتتتتتتتتبلتم شارژ شد؟ و من میگم بله عزیزم و بعد با اکراه بهت میدم...
24 دی 1393

لذت ماست خوردن

    ادامه مطلب قندک مامان عاشق کثیف کاری و بهم ریزیه مخصوصا موقع خوردن ماست یعنی نشده که یکبار فقط فقط و فقط یکبار ایشون تمیز و مرتب و به قول خودش مرتب و منظم ماست میل کنن صحنه هایی از ماست خوردن به روش پلشت ها( به قول مشهدیا):   کاملا غرق در افکار خودشه و اصلا تحویل نمی گیره با چنان لذتی ماست رو به پوست دستش میماله که هر کی ندونه فکر میکنه داره لوسیون میوه ای می زنه به خودش( البته ناگفته نماند ماست دارای خواص بی نظیریه و برای پوست بدن مفید)       وقتی متوجه عکسبرداری مامان میشه کم کم خودنمایی میکنه حالا دستهای ماستی رو باید نمایش بدم   و حالا موقع...
24 دی 1393

این روزهای ما

  قندکم سلام،چطوری خوشگلم؟این روزا خیلی بازیگوش شدی و طبق معمول همه ما رو با کارا و حرفات شوکه میکنی،مثلا چند روز پیش اومدی پیشم گفتی مامانه دارم کار خلاقانه میکنم.منو میگی مونده بودم این کلمه رو کی از زبونم شنیدی! دم به دقیقه میای میچسبی به بغلم و بوسم میکنی میگی دوستت دارم،یه بار میخواستی بگی عاشقتم اشتباهی گفتی عاشقم تو رو! بعضی وقتا هم با شعر میگی:دوسسست دااارم من بیچاره ............خلاصه خیلی موش شدی خوشمزه ی من و من هر روز عاشقتر از روز پیش میشم.  پنجشنبه گذشته مراسم شب یلدای ساراجون دختر عموی بابا محمد بود اولش فقط خانما بودن شما هم که میونت با خانما زیاد خوب نیست فقط میخوردی و تماشا میکردی گاهی هم برای خودت دست میز...
14 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد