کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

قندک مامان

تیر ماه

  سلام به دختر و پسر عزیزم و همه دوستان وبلاگی گلم دلم برای نی نی وبلاگ خیلی تنگ شده  بود اما بخاطر مشغله زیاد فرصت نداشتم بیام و وبلاگ بچه های عزیزمو آپ کنم الان برگشتم با کلی خاطرای تابستونی و عکسای قشنگ و از حالا به بعد میخوام خاطرات بچه ها رو با هم تو این وبلاگ یادداشت کنم   تیرماه برای ما ماه پرمشغله و پر از بدو بدو بود چون اول تیر خونه رو تحویل گرفتیم و شروع کردیم به برنامه ریزی و انجام کارای خونه مثل کابینت گذاشتن و نقاشی و و و خیلی کارا که باید با دقت برنامه ریزی میشد تا در زمان درست انجام بشه.خلاصه بعد از کلی فکر و دوندگی ما 31 تیر جابجب شدیم و بالاخره رفتیم خونه جدیدمون.بچه ها خیلی هیجان زده ...
20 شهريور 1394

خاطرات خرداد

 من عاشق خرداد هستم چون تو این ماه کوروش قشنگم پا به این دنیای زیبا گذاشته. تو این ماه من انگار روی ابرا قدم میزنم و فرشته آسمونا شدم نمی دونم ولی این حس دورنیه و من دوستش دارم خرداد رو دوست دارم و دوست ندارم تموم بشه روزای آخر مدرسه بهمراه معلمو دوستای ملی رفتیم بوستان بانوان پارک ملت و یه اردوی مادر و دختری داشتیم که خیلی خوش گذشت.با چند نفر از مادرا دوست شدیم و کلی شوخی و خنده   یه عکس مادر و دختری   ملی خانوم هم که با دوستاش مشغول بود.بعد از خوردن نهار مسابقه ای ترتیب داده بودن برای مادرا و دخترا که جالب بود و ملی خانوم از من بردش و جایزه گرفت   کوروشی هم که برای خودش می چرخید و بازی می کرد...
8 تير 1394

جشن تولد 3سالگی

    پسر قشنگم عکسای تولدتو در ادامه مطلب ببین پذیرایی عصرانه       کوروشی و دوستاش   قلم دوش عمو میلاد همراه با کادویی که عمو جونش براش خریده ماشین کنترلی   کیک بره ناقلا که همیشه می خواستیش     در حال ناخونک زدن به کیک               ...
16 خرداد 1394

آغازی دوباره

چه زیباست حس آغازی دوباره تولدی دوباره بودنی دوباره کوروش عزیزم                      می خواهم بدانی آمدنت چگونه عادت بودنم را بر هم زد و مرا به یاد خودم  به یاد عشق  به یاد بوهای گمشده ی گلهای اطلسی و شب بو  و به یاد شمعدانی های معصوم باغچه ی کودکی ام و به یاد زندگی که گهگاه روی طاقچه ی عادت از یادم می رفت انداخت می خواهم بدانی وقتی در 5 خرداد 91 بین هوش و بیهوشی تو را زنده تر و بیدارتر از نه ماه گذشته در کنارم دیدم و حس کردم انگار یکبار دیگر خدای مهربانم تمام زندگی _ تمام زیباییها _ تمام گلها _تمام درختان...
5 خرداد 1394

کنگ و طبیعت زیباش

  جمعه 25/2/94 ما بسمت روستای زیبای کنگ که گفته میشه ماسوله ی خراسان هست حرکت کردیم.تصمیم داشتیم بعد از خوردن صبحونه به پیاده روی بپردازیم و تا هرجایی که شد و بچه ها خسته نبودند راه بریم و بعدش برای نهار به طرقبه بریم.   در ابتدای مسیر جایی اتراق کردیم و صبحونه خوردیم و چندتا دونه عکس انداختیم این عکسم کوروش خودش از خودش گرفت(میخوام از خودم عسد بدیلم) صورت کثیفشم ماستیه اشتباه نشه یه وقتی فقط ماست چکیده هست که مالیده به دماغش سنگ پراکنی در رودخانه       مشغول فوت کردن قاصدک در بین راه کوروشی همش میخواست وایسته و آّ بازی کنه و راه نمیامد و ما هی مجبور بودیم که...
3 خرداد 1394

در آستانه ی سه سالگی

پسر قشنگم نزدیکه که دیگه سه ساله بشی و این روزا بیشتر از همیشه دوستت دارم و از وجود نازنینت لذت میبرم با شیرین زبونیهات و با با بازی کردنات دلبری میکنی و هر روز کلمات جدید و حرکات تازه ازت می بینم.البته گاهی بدقلقی هایی داری و واقعا کلافه میشم با بداخلاقی میخوای به هدفت برسی و اگر مراقب نباشم امکان داره کمی به سمت اشتباه برم و یه جورایی تربیتت خراب بشه برای همین گاهی مجبورم جدی تر باشم و با قدرت بهت بگم:نه! و در مقابل شما هم کوتاه نمیای یا بد اخلاقی میکنی یا میگی:مامان دیگه دوستت ندارم برو بایات قهرم! برو پیش مامانت! اینجور مواقع انقدر خنده ام میگیره که نگو نمی دونم این حرفارو از کجا در میاری؟ یه روز که گفتی برو پیش مامانت من گفتم: آخه مامان...
22 ارديبهشت 1394

شروع کلاس موسیقی

  اولین جلسه کلاس موسیقی پسرم دیروز برگزار شد   پسرم اینجا نقطه ی آغازیست برای تو برای شکفتنت برای بالیدن یک احساس و برای شاد بودنت و برای من نقطه ی آغاز یک رویاست.... البته این یک کلاس رسمی نیست کاملا خودجوش و بیشتر حکم یک بازی شیرین و دلنشین برای توست هیچ عجله ای نیست همه چیز کاملا خودجوش و آهسته پیش میرود. هدف ما رسیدن به شادی توست  شادی تو و لذت بردنت از آنچه در وجودت نهفته از همه چیز مهمترست پس آرام و آسوده باش که آرامش و خوشحالی تو همه ی آن چیزی ست که من از خدایم میخواهم   اولین قدمهای کوچکت برای رفتن به کلاس   آماده برای حضوری سبز با گل زیبایی که برای مربی چیدی   ...
21 ارديبهشت 1394

نیشابور و ثبت خاطرات زیبا و به یاد ماندنی

شیرینترین قسمت برای کوروش دوستی با پویا و بازی با اون بود     صبح جمعه 11 اردیبهشت ما عازم شهر نیشابور شدیم هم برای تفریح و هم برای دیدار و مراسم بله برون عمو میلاد. صبح که بیدار شدیم آب قطع بود و وسایل صبحونه رو برداشتیم تا توی راه صبحونه بخوریم قرار بود تو مسیر از یکی دوجا دیدن کنیم برای همینم به سرعت راه افتادیم بسمت کاروانسرای فخر داوود داخل کاروانسرا چیز خاصی نداشت تعدادی ظروف سفالی قدیمی و ماشین نخریسی قدیمی و تابلوهای عکس نه چندان قدیمی بود سفره خونه ای داخلش درست کرده بودن و چای و آش رشته و دیزی و.. می فروختند سماور ذغالی خیلی باحال و چای ذغالی که زیاد خوش طمع نبود ولی جالب بود در ادامه ...
20 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد