کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

قندک مامان

خاطرات خرداد

1394/4/8 14:24
1,412 بازدید
اشتراک گذاری

 من عاشق خرداد هستم چون تو این ماه کوروش قشنگم پا به این دنیای زیبا گذاشته. تو این ماه من انگار روی ابرا قدم میزنم و فرشته آسمونا شدم نمی دونم ولی این حس دورنیه و من دوستش دارم خرداد رو دوست دارم و دوست ندارم تموم بشه

روزای آخر مدرسه بهمراه معلمو دوستای ملی رفتیم بوستان بانوان پارک ملت و یه اردوی مادر و دختری داشتیم که خیلی خوش گذشت.با چند نفر از مادرا دوست شدیم و کلی شوخی و خندهخندونک 

ک

یه عکس مادر و دختری

 

ملی خانوم هم که با دوستاش مشغول بود.بعد از خوردن نهار مسابقه ای ترتیب داده بودن برای مادرا و دخترا که جالب بود و ملی خانوم از من بردش و جایزه گرفت

ک

 

کوروشی هم که برای خودش می چرخید و بازی می کرد و یه دوستم پیدا کرده بود

 

ک

ک

اینجام بادوستش نرگس رفته بودن زیر پتو چون بارون میومد و داشتن خیس میشدن

 

ک

 

ک

پنجشنبه31 اردیبهشت نیشابور بودیم و برای مراسم مهمانی که مادر خانوم عمو میلاد دعوتمون کرده بودن رفتیم  نیشابور .فرداش یعنی جمعه خونه عزیزجون بودیم و عمه معصومه و عموها هم بودند و جمعه ی خوبی بود.عصرش عمو مسعود با زن عمو رفتند بیرون و وقتی برگشتن عمو برای تولد زن عمو کیک خریده بود و جشن کوچولویی ترتیب دادیم کوروشی هم همش میخواست کیک تولد رو ببره و شمعهاشو فوت کنهخنده

ک

قبل ازبرگشت به مشهد تصمیم گرفتیم برای دیدار با دوستای گلمون هانیه جون و هاشم آقا بریم باغشون از قرار معلوم برای پویا کوچولو جشن تولد گرفته بودن و جمعشون جمع بود.البته ما آخرای جشن رسیدیم

کوروشی هم که عاشق پویاست و کلی ذوق میزد

 

ک

 

ک

 

روز تولد کوروشی یعنی 5خرداد دوستش آلاله همسایه خوبمون جشن تولد داشت و ما رفتیم خونشون که به بچه ها خیلی خوش گذشت حسابی بازی کردند و خوراکی خوردن کوروش دلش نمیخواست برگرده خونه و با غرغر اوردمش خونه

 

تولد کوروشی رو هم که انداختیم پنجشنبه تا باباجون مهربون بتونه تو جشنش حضور داشته باشه هفتم خرداد تولد گل پسر ما بود که خیلی بهمون خوش گذشت.عکسای تولدش تو پست قبلی ثبت شدن.

 

ک

دو روز بعد از تولدش صبح که از خواب پاشد چشم خوشگلش قرمز بود و ورم داشت و حالم گرفته شد بردمش دکتر و گفت عفونت کرده و دارو داد اما متاسفانه کورش برای دارو زدن اصلا همکار نمی کرد و هربار با کلی استرس و ناراحتی دارو میزدم تقریبا یکهفته تمام مریضی چشمش طول کشید و اعصابم داغون بودو هر روز صبح با گریه و زاری پا میشد و چشماش بهم میچسبید و کلی باید صورتشو میشستم تا خوب شه و باز بشه. الان که یکماه از اون اتفاق می گزره همش یاد اون وقتا میفته و میترسه چشماش چرکی بشه تو ماشین به بابا محمد میگه کولرو خاموش کن چشمم چرکی میشهخندونک

 

ک

 

روز نهم خرداد تو کلوپ پاندا جشن تولدی برای خردادی ها گرفته بودن و ما رفتیم فقط حیف که چشم پسرم مریض بود.

ک

 

ک

ژست گرفتن با چشمای قرمز و مریضت منو کشته

 

ک

از میون کادوهای تولدت از همه بیشتر لودری که عزیزجونت خریده رو دوست داری و همش میگی مامانه میدونی کدومش باحال تره؟ میگم کدوم میگی این ماشین خاکبرداری از همه با حالتره

 

ک

 

ک

اینجا هم ملی خانوم رو گذاشتیم کلاس موسیقی و با هم رفتیم آبمیوه خوردیم چشمک

 

ک

چشمات کم کم داشتن خوب میشدن اما هنوزم قرمزن

 

ک

عاشق مامان بازی هستی و روزا با آلاله دوست صمیمیت بازی میکنی

 

ک

پسر تمیز من داره خونه رو جارو میکنه

 

ک اینجا با تفنگ و سوتت اومدی گفتی مامانه پلیس شدم ازم عکس بگیر!

 

ک

و البته گاهی هم تعمیر کار میشی و علاقه زیادی بهین کار داری !

 

ک

پنلای بد بختو سوراخ کردی

 

ک

هنرای خاهر جونیت یکروز که من تو حمام بودم دوتایی آتیش سوزوندید صورتارو گریم کردید و بزن و برقص!

 

ک

ایجام رفته بودم اصلاح که به فکرم زد موهاتو مرتب کنن شما اولش خوب و آروم نشسته بودی اما وسطاش در کمال تعجب زدی زیر گریه و اشکی ریختی که بیا و ببین فکر میکنم چون خانوم بوددوست نداشتی موهاتو کوتاه کنه آخه تو آرایشگاه کودکان که مرد هست خیلی آروم هستی و کلا با خانوما میونه ای نداری!

 

ک

کوروش در حرم امام رضا (ع)

 

ک

ک

وقتی میریم رستوران بابا محمد برای شما یکک پرس غذای کامل سفارش میده یعنی از اولش که غذاخور شدی اینکارو می کرد و دوست نداره از کنار غذای خودمون برات غذا بکشه شما هم بدجوری عادت کردی و برای خودت سفارش میدی(بابایی من کباب میخام)

 

ک

عشقای من

 

ک

 

ک

ک

کلاس موسیقی هم همچنان ادامه داره و شما با علاقه ی زیاد به کلاس میری البته همکلاسی هات زیاد هماهنگ نیستن و یکیشون خیلی شیطونی میکنه و جو کلاس بهم میخوره مربی موسیقیت اکرم جون به بابایی گفته شما تمرکز عالی داری و کاملا به حرفاش گوش میدی ولی بچه های دیگه یعنی دو تا همکلاسی هات زیاد همکاری ندارن

 

تابستون امسال هم اومد با کلی کار و بدو بدو ما اول تیر ماخونه رو تحویل گرفتیم و تازه کارامون شروع میشه . داخل خونه خیلی کار داریم و کلی خرید و این روزا باید همش بریم خیابون و بچرخیم و خسته و کوفته میاییم خونه .متاسفانه کمتر فرصت پارک بردن داریم فقط شبای جمعه طرقبه براه هست ولی وسط هفته همش بدو بدو برای کلاسای شما و خریدای خونه

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

همراه رایانه
14 تیر 94 9:36
همراه رایانه مرکزی شبانه روزی برای پاسخگویی به سوالات رایانه ای تماس از طریق خط ثابت با شماره تلفن 9099070345 ادرس سایت : www.hamrahpc.ir
همراه رایانه
14 تیر 94 10:03
مرکزی پاسخگویی به سوالات رایانه ای و موبایل همراه رایانه شماره تماس : 9099070345 لطفا ادرس سایت ما را در پیوندهایتان قرار دهید تا دیگران نیز از این خدمات بهره مند شوند ادرس سایت :http://www.poshtyban.ir
مامان مهری
16 تیر 94 8:58
سلام. من هم دقیقا بعد از تولد مهراد که خرداد، خرداد ماه برام خیلی متفاوت شده و خیلی خیلی دوسش دارم. درود بر پسران خردادی.
مامان ملی و کوروش
پاسخ
درود و هزاران درود
رومینا
7 مرداد 94 16:04
سلام کوروش جون عزیزم . عکسهات مثل همیشه لذت بخشه رادوین با دیدن عکسهات کلی شاد شد و گفت نومیناااااااااااااااااااااااااااااااااااا کولوش دوستم اون عکس گریم شده کوروش خیلی بامزه هست خونه جدید مبارک با سلامتی خصوصی میایید سلام رومینا جون پیام رادوین رو برای کوروش خوندم خیلی خوشحال شد کوروش میگه برای رادوین بنویس:رادوین کجایی؟چرا نمیایی پیشم؟عاشگتم دل همه ما براتون تنگ شده
دوست محيط زيست = گلبرگ
20 شهریور 94 21:40
سلام مامان ني ني كوچولو دوست دارين ني ني تون از همين الان طرفدار محيط زيست باشه؟ شما مي تونيد توي وبلاگ من عضو بشيد تا بتونيد تماممممممممممم نكات حفاظت از محيط زيست رو بدونيد و با حيوانات آشنا بشين.تازه سر هر ماه هم يك قرعه كشي دارم. جايزه اش چيه؟ شانستون بش بيوفته مي فهمين!♥
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد