کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

قندک مامان

18 تا 20 ماهگی

سلام جیگر طلای مامان 4 روز پیش 20 ماهگیت تموم شد و وارد 21 شدی مبارک باشه پسر 20 من الان عکسای 18تا20رو برات میزارم و توضیحات کوتاهی برات رو عکس میدم ولی نمی تونم در مورد کارات زیاد بنویسم بعد میام و مفصل از تحولات این مدت مینویسم پس بریم ببینیم: این لباسایی هست که عزیز مهلبون برات بافته هر وقت اونا رو تنت میکنم انگار یاد عزیز میوفتی و بهشون اشاره میکنی و میگی عدیس!الهی قربونت برم انقدر عذیستو دوست داری با اینکه از هم دوریم و خیلی کم میبینیش ولی بازم به یادشی و وسایل و کاراشو یادته چند وقت پیش عینک عزیز رو تو کمد پیدا کردی و اومدی به من نشون دادی و گفتی عدیس منم بغلت کردم و بوسیدمت خیلی کارت بامزه بود( مامان گلم دوست دارم...
9 بهمن 1392

فرار از خواب

سلام پسرکم احوالت چطوره؟این روزا خیلی شیطون بلا شدی و همش دوست داری با یه نفر بازی کنی همه هوش و حواست دنبال بازی کردنه تا اونجایی که حتی حاضر نیستی بخوابی و موقع خواب بعدازظهر و شب از خوابیدن فرار میکنی تقریبا یه هفته ای بود که مشکل خوابت خیلی بیشتر شده بود طوری که بعدازظهر یا با گریه و دادو قال میخوابیدی یا خوابیدن رو انقدر به تعویق می انداختی که باعث دردسر دیگه ای میشد و با دیر خوابیدت برنامه ی خواب شب هم بهم می خورد تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه جلوی فرار تو بگیرم و برای خواب قانون بزارم اوایل مقاومت میکردی و خیلی گریه می کردی که ولت کنم بعداز ظهرا تا میبردمت تو اتاق داد و بیداد میکردی و میگفتی :نه نه و بعدشم ملینا رو صدا میزدی که...
8 بهمن 1392

ماجرای کوتاه کردن موهای قشنگت

کوروش نازم سلام تو این پست جریان کوتاهی موهای خوشگلتو برات نوشتم بخونش: موهای نازت خیلی خیلی بلند شده بود در حقیقت از اسفند 91 که برده بودمت آرایشگاه تا حالا قیچی به موهات نخورده بود بجز جلوی موهات که خودم چند وقت یه بار تو حمام کوتاش میکردم راستش از فرم موهات خیلی خوشم میومد و دلم نمی اومد تا کوتاهش کنم مدل و رنگ موهات کپی ملینا جونمه وقتی ملی هم کوچولو بود هر بار موهاشو میزدم بعدش پشیمون میشدم چرا کوتاهش کردم تا اینکه به اصرار بابایی و البته بخاطر اینکه خودت راحت شی و موهات تو صورت نازت نره تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم. این عکسا روز قبل از کوتاه شدن موهاته نشون میده موقع عوض کردن لباسات چقدر مو میره تو صورت خوشگلت: ...
6 بهمن 1392

بازی با نور و آینه

سلام گل پسرم قند عسلم نقل ترم خوبی مامانی؟ چند وقته که خیلی بازیگوش شدی و همش دوست داری بشینم پیشت و باهات بازی کنم مخصوصا صبح که ملینا مدرسه میره تا وقتی هنوز نیومده خونه ول کن من نیستی تا میرم تو آشپزخونه میای دستمو می گیری با خودت میبری تو هال و کنار اسباب بازیات میشونی و در حین نشستن میگی علی! منظورت اینه که مامان بشین آخه موقع بلند شدن یاد گرفتی بگی: علی! فکر میگنی وقت پا شدنم باید همینو بگی خلاصه بیشتر وقتا به حرفت گوش میدم کارمو ول می کنم میام کنارت باهات بازی میکنم ولی گاهی با میوه و خوراکی سرتو گرم میکنم تا بتونم ناهار درست کنم. ماجرای آینه از اینجا شروع شد که یه روز حوصله ات سر رفته بودو بازی ها تکراری شده بود همش غر میزدی مون...
5 بهمن 1392

15 تا 18 ماهگی کوروش

  پسرخوشگلم کوروش جونم سلام عسلم امروز اومدم تا بعد از مدتها از شما بنویسم و عکسای نازتو بزارم اول از همه باید بهت بگم که خیلی بلا شدی از دیوار راست بالا میری بشدت استقلال طلبی و دوست داری یه کارایی رو خودت انجام بدی بعضی از این کارا خطرناکم هست و وقتی می خوایم جلو شما رو بگیریم خیلی عصبانی میشی و اون وقته که دهان نازنینت رو تا جایی که توان داری باز کرده و فریاد میزنی و اشکای چشماتم مثل ابر بهاری سرازیر میشه کوروش جونم شمل پسر زرنگ و باهوش و البته پر جنب و جوشی هستی عاشق بلندی و ارتفاعی علاقه زیادی به بالا رفتن از مبلا داری و چون من خیلی حساس هستم اینو فهمیدی و بعضی وقتا که دوست داری بیشتر بهت توجه کنم مخصوصا میری بالای مبل و به ...
1 بهمن 1392

آخخخخخخخخخخخخخخخ جونمی نتمون وصل شد

سلام پسرم عشقم نفسم امروز بالاخره بعد از تقریبا 5 ماه دوری از نت نتمون وصل شد و من خیلی خوشحالم تو این 5 ماهه خیلی بهم سخت گذشت آخه عادت کرده بودم بیام اینجا و از خاطرات شما و خواهر جونی بنویسم عکسای خوشگلتونو بزارم  به دوستای خوبتون سر بزنم و .................... خلاصه خیلی سخت بود دوری از همه ی اینا و چاره ای نبود آخه بعد از اسباب کشی خط تلفن جدید امکانات اینترنت نداشت و از طرفی چون ما موقتی اینجا هستیم و چندماه دیگه قرار ایشالا به خونه ی خودمون بریم نمی شد که برای اینترنت وایمکس اقدام کنیم ولی سرانجام بابایی تصمیم گرفت برامون وایمکس بگیره و دیگه شاتل رو بی خیال شدیم محمد جونم دستت درد نکنه خیلی دوستت دارم حالا بعد از 5 ماه ا...
30 دی 1392

زندگی بدون اینترنت ما

سسسلاااام آخ خدا چقدر بدون نت سخت می گذره به من،دلم باز شد الان که دارم این پستو مینویسم ساعت 12شبه و ملی گلم و آقا کوروش تازه خوابشون برده منم از فرصت استفاده کردم و بعد از دو ماه و اندی جدایی از نت اومدم اینجا تا دلم باز شه،اول از همه از محبت همه دوستای گلم که برام پیغام گذاشتن و جویای حالمون بودن تشکر کنم ، همتون دوست دارم و دلم برای وبلاگای تک تک شما تنگ شده،تو اولین فرصت حتما میام تا عکسای وروجکای نازتونو ببینم:-* ماجرای غیبت طولانی ما از این قراره که: جونم براتون بگه بعد از اسباب کشی نت ما قطع بود تا کم کم تو خونه جدید جا افتادیم و برای وصل مجدد اقدام کردیم ولی از قرار معلوم خط تلفن جدید امکانات نت نداره و به ما گفتن باید درخواست بدین ...
16 آبان 1392

نفسای مامان در تهران

تو این پست عکسای ملینا و کوروش در تهران رو می زارم دو هفته ای که تهران بودیم مامان جونم و خواهر مهربونم آزی حسابی زحمت کشیدن و خجالتمون دادن کوروش خان که همه ی خونه عزیزشو زیرو رو کرد و عزیز مجبور شد همه چیز رو از دست آقای کنجکاو جمع و جور کنه تا کمد دیواری ها و دمپایی های تو بالکن و لباسشویی و لباسای تو کمد و در پوش لوله بخاری و ............... از دست کوروش در امان نبودن خلاصه حسابی شیطونی کرد و از در و دیوار بالا رفت. ملی خانومم که با خاله آزی حال می کرد و همش به ددر دودور بود یه روز پارک لاله یه روز ساعی _ آب و آتش_ پارک دانشجو خلاصه همش ددر بودیم و حوصلش سر نمی رفت.خاله مریم و خاله آرزو آجی های مهربون خودمم که خیلی زحمت ...
14 شهريور 1392

عکس از تهران و شمال_اسباب کشی _یه مامان گرفتار

دخمل گلم _پسمل گلم سلام به روی ماهتون این روزا مامان خیلی کم میاد تو اینترنت و وبلاگتون رو به روز میکنه چون مامانی حسابی گرفتاره آخه از وقتی برگشتیم مشهد دنبال خونه بودیم و بعدشم که باید اسباب اثاثیه رو جمع میکردم تا زودتر بریم خونه ی جدید آخه خونه ی خودمون هنوز آماده نشده و باید یه سال بریم تو یه خونه ی اجاره ای تا ایشالا خونه ی خودمون آماده بشه خلاصه بعد از کلی گشتن دنبال یه خونه ی مناسب بالاخره من و بابایی یه خونه ی خوب پیدا کردیم فقط تنها ایرادش اینه که طبقه ی 4 بدون آسانسوره ولی خب تو خونه خیلی مرتب و خوبه و از خونه ی قبلی بزرگتره که ارزش داره حالا قراره اگه خدا بخواد جمعه اسباب  ببریم یکی دو روزه که مشغول تمیز کردن و بردن مقدار...
13 شهريور 1392

با یک پست پر از عکس اومدیم

سلام به همه ی دوستای خوب و مهربونی که تو این مدت غیبت طولانی ما برامون پیغام گذاشتن و جویای حال ما  بودن علت غیبت طولانی ما رفتن به سفری طولانی بود یعنی یکهفته شمال و دو هفته تهران مامانی هم تنبلی کرد و زودتر نیومد آپ کنه ببخشید دوست جونا حالا ما برگشتیم با یه عالمه عکسای خوشمل از ملینا و کوروش تو سفر به شمال و تهران بریم با هم ببینیم: شب قبل از سفر کوروش بلا داره بابایی رو مالش میده تا خستگی هاش در بره پنجشنبه 17 مرداد ساعت 4 صبح ما به سمت بابلسر راه افتادیم وسطای مالش دادن هوس میکنه گوشای بابایی رو گاز بگیره   ملینا خانوم تو ماشین در راه بابلسر   کوروش تو بغل بابایی تو راه برای خ...
3 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد