کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

قندک مامان

18 تا 20 ماهگی

1392/11/9 8:43
347 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر طلای مامان

4 روز پیش 20 ماهگیت تموم شد و وارد 21 شدی مبارک باشه پسر 20 منقلب

الان عکسای 18تا20رو برات میزارم و توضیحات کوتاهی برات رو عکس میدم ولی نمی تونم در مورد کارات زیاد بنویسم بعد میام و مفصل از تحولات این مدت مینویسم پس بریم ببینیم:

ک

این لباسایی هست که عزیز مهلبون برات بافته هر وقت اونا رو تنت میکنم انگار یاد عزیز میوفتی و بهشون اشاره میکنی و میگی عدیس!الهی قربونت برم انقدر عذیستو دوست داری با اینکه از هم دوریم و خیلی کم میبینیش ولی بازم به یادشی و وسایل و کاراشو یادته چند وقت پیش عینک عزیز رو تو کمد پیدا کردی و اومدی به من نشون دادی و گفتی عدیس منم بغلت کردم و بوسیدمت خیلی کارت بامزه بود( مامان گلم دوست دارم درسته ازت دوریم و کم میبینیمت ولی همه ما عاشقتیم و با خاطرات قشنگت روزامونو سپری میکنیم)

ک

عاشق نقاشی کردن تازگیا دارم گردی کشیدنو باهات تمرین میکنم میای مداد به دستم میدی و میگی dedi:یعنی گردی منم برات ده تا گردی میکشم ولی بازم سیر نمی شی هی میخوای بکشم چند روزیه که خودتم یاد گرفتی و تو کشیدن نقاشی فقط خط نمی کشی. خطوط دایزه مانندی میکشی و هی ادامه میدی چندتا گردی پشت هم میکشی باهوشششششششششششش

ک

ک

ک

ک

ک

ک

ک

علاقه فراوان به انجام امور منزل امیدوارم بابزرگتر شدنت این علاقه تداوم داشته باشه و در آینده به مامانی و بعدشم به همسر نازنینت کمک کنی

ک

دنباله روی ملینا هر کاری ملی بکنه تو هم میکنی انگار اون استاده و تو شاگرد هر چی بخوره میخوری هر جا بشینه میشینی هر بازی ای بکنه امجام میدی هر ادایی در بیاره تو هم در میاری

ک

ک

مبارکه طبقه ی دوم کتابخونه رو فتح کردی

ک

اینم هنر ملینا خانوم در دختر کردن داداشی

ک

این عکس جریانات داره:جونم برات بگه یه شب داشتم شام گرم میکردم تا نوش جان کنیم که جنابعالی تشریف اوردید تو آشپزخونه و در کشوی گازو باز کردی تخته گوشتو برداشتی بعد رفتی سر فریزر و سعی کردی بازش کنی و در همون حال هم میگفتی :جو جو که ما متوجه شدیم قندک ما هوس جو جو کرده و میخواد گوشت نوش جون کنه خلاصه هر کار کردیم رضایت ندادی و مجبور شدیم یه بسته جوجو دربیاریم و سریعا برای شما آماده کنیم تا بتونید جو جو میل کنید

 

ک

ک

ک

چون از شونه کردن موها فراری هستی صبا موهات آب شونه میشه بعدم یه راست میری سر یخچال و روزتون رو با یک عدد میوه جاناه شروع میکنید

ک

ک

ک

3تا عکس بالا هم بازی جدیدتونه پشت سر هم اخم کرده و لبخند میزنی و منم اداتو در میارم اصلا خسته هم نمیشی

ک

شیر کوچولو

ک

ک

ک

ک

وقتی با خودت بازی میکنی انگار داری مدیتیشن میکنی هیچ نیرویی نمی تونه تمرکزتو بهم بریزه

ک

ک

اینجا هم سرزمین جادویی تو ویلاژتوریسته که زیاد از محیط و سر و صداها خوشت نیومد و بازی نکردی تو این عکسم مثلا میخوای بگی من نیگات نمی کنم تا نتونم ازت عکس بندازم ناقلا

ک

ک

عاشق این بازی هستی یه عروسک گنده رو برداشته و بسمت باباجون رفته و میگی بع بع یعنی منو سوار کن رام ببر طفلک بابایی معمولا با خستگی تمام اینکارو انجام میده و البته لذت میبره ولی وقتایی که خیلی خستست تو جیغ و دادت میره هوا ولی بعدش آروم میشی

ک

توی پارک مثل کش بسمت حوضچه آب میری و یا سنگ بازی و آب بازی دقایق زیلدی مشغولی

ک

ک

اینجام مثل نخود برشته پریدی وسط بازی ملینا و بابایی

ک

پاهاتو داشته باش داری ادای لی لی در میاری

ک

اینجا هم با قلدری تمام ملی رو از بازی بیرون میکردی طفلک ملی جون خیلی صبوری میکنه و این قلدریاتو تحمل میکنه.آخه پسر یکم رعایت بزرگتر کوچیکتری رو بکن!

تو پست بعدی در باره مهارتای کلامیت مینویسم که خیلی پیشرفت داشته

دوست دارم پاینده باشی قندکم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله آزی
13 بهمن 92 0:36
نفسم کلوووچه ی من دلم برات تنگ شده عشق خاله روزارو می شمارم تا غید بشه و بیای پیشم شیرین خوشمزه م راستی عکس پست ثابتت بک گراند سیستممه
مامان ملی و کوروش
پاسخ
خاله آلوچه میسی اومدی وبلاگم منم دوست دارم تا عکستو میبینم میگم آلوده(آلوچه)
فاطمه(مامان متین)
13 بهمن 92 15:12
ای شیطون بیست ماهگیت مبارک
مامان ملی و کوروش
پاسخ
ممنون خاله جون بوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد