کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

قندک مامان

بازی با نور و آینه

1392/11/5 8:02
2,765 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم قند عسلم نقل ترم خوبی مامانی؟قلب

چند وقته که خیلی بازیگوش شدی و همش دوست داری بشینم پیشت و باهات بازی کنم مخصوصا صبح که ملینا مدرسه میره تا وقتی هنوز نیومده خونه ول کن من نیستی تا میرم تو آشپزخونه میای دستمو می گیری با خودت میبری تو هال و کنار اسباب بازیات میشونی و در حین نشستن میگی علی! منظورت اینه که مامان بشین آخه موقع بلند شدن یاد گرفتی بگی: علی! فکر میگنی وقت پا شدنم باید همینو بگیخندهخلاصه بیشتر وقتا به حرفت گوش میدم کارمو ول می کنم میام کنارت باهات بازی میکنم ولی گاهی با میوه و خوراکی سرتو گرم میکنم تا بتونم ناهار درست کنم.

ماجرای آینه از اینجا شروع شد که یه روز حوصله ات سر رفته بودو بازی ها تکراری شده بود همش غر میزدی مونده بودم چیکارت کنم چجوری سرتوگرم کنم که یه مرتبه به فکرم زد با آینه روی دیوار نور بندازم تا با نور بازی کنی. بهت گفتم بیا بریم آینه جمام رو بیاریم باهات بازی کنم. با آینه نور انداختم و سعی کردم بهت بفهمونم نور کجاست اول گیج شدی ولی بعد یه چیزایی دستگیرت شد و کم کم خوشت اومد خیلی ذوق میزدی و دستاتو جلوی دهنت گرفته بودی و میخندیدی خندهتا می خواستی نور رو بگیری من جابجاش می کردم و تو میگفتی"eh یه وقتا هم میزاشتم بگیریش و دلت خنک شه ولی از دنبال کردنش بیشتر خوشت میومد بعدم کم کم اومدی طرفم تا خودت آینه رو هدایت کنی و یاد گرفتی خودت نور رو بندازی رو دیوار(با هوش) خلاصه این بازی سرگرمی خوبی شده و یه وقتا خودت میای سراغم و میگی:حما یعنی آینه حمام رو برام بیار تا بازی کنم حالا فکر کن بعضی روزای ابری من بیچاره منبع نور مثل خورشید از کجا پیدا کنم تا برات نور بندازم مجبورم یه جور حواستو پرت کنم تا بهانه گیری نکنینگران

از آینه و نگاه کردن تو اون خوشت اومده یه روز برای مدت طولانی با آینه سر گرم بودی و منم ازت عکس انداختم بالا پایینش میکردی خودتو نگاه میکردی و با خودت حرف میزدی. فدای کنجکاویهای تو عزیز مو قشنگمماچ این عکسا مربوط میشه به اولای دی ماه که هنوز موهای نازتو کوتاه نکرده بودیم چند روز بعد از اینجا موهاتو کوتاه کردیم البته پشیمونم چون موهات خیلی ناز بودن دیگه کوتاشون نمی کنمافسوس

ک

ک

ک

ککک

کک

ک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام مامان علیرضا
6 بهمن 92 9:07
چه بازی جالبی آفرین به آقای خلاق
مامان ملی و کوروش
پاسخ
ملسی خاله جون خلاقیت تو خون همه ما بچه هاست مخصوصا آقا علیرضای شیطون عاشق بازیهاشم
رومینا
8 بهمن 92 14:14
قربونش بشم که اینقدر جیگرهههههههههههههههههه خوبه که ملینا جون هست و نصف روز رو با ملینا جون سرگرم هست . رادوین اصلا نمیزاره من کاری بکنم . میگه فقط باید با من بازی کنی . ولقعا گاهی اوقات از جون و نفس می افتم . مرسی رومینا جونواقعا اگه ملی نبود من بیچاره بودم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد