کارواش کوروش و بابایی
وقتی بابایی میره ماشین رو تو حیاط بشوره اینجانب از قافله عقب نمی افتم و تو کارواش بابایی برای خودم کار جور کردم و از حالا فعالیتم بالاست. یه روز که بابایی داشت ماشین میشست منم طبق معمول داشتم کمکش می کردم و جاتون خالی صفا کردم نگاه کنین: این آبا از کجا میریزه آخ چقدر تشنم شد یه کم جارو کنم اینجاهارو تمیز شه مثکه چاه گرفته بازش کنم لباسام خیس شد و مجبور شدم لخت شم چی پیدا کردم یکمی بازی کنم باهاش می خوام برم پیش بابایی ولی مامانی نمی زاره میگه مریض میشی همین جا باش منم الفرار مامان میگه اینجا بشین تا خشک بشی خودمو لوس میکن...