کارواش کوروش و بابایی
وقتی بابایی میره ماشین رو تو حیاط بشوره اینجانب از قافله عقب نمی افتم و تو کارواش بابایی برای خودم کار جور کردم و از حالا فعالیتم بالاست. یه روز که بابایی داشت ماشین میشست منم طبق معمول داشتم کمکش می کردم و جاتون خالی صفا کردم نگاه کنین:
این آبا از کجا میریزه آخ چقدر تشنم شد
یه کم جارو کنم اینجاهارو تمیز شه
مثکه چاه گرفته بازش کنم
لباسام خیس شد و مجبور شدم لخت شم
چی پیدا کردم یکمی بازی کنم باهاش
می خوام برم پیش بابایی ولی مامانی نمی زاره میگه مریض میشی همین جا باش منم الفرار
مامان میگه اینجا بشین تا خشک بشی
خودمو لوس میکنم تا مامانی اجازه بده برم
دارم نقشه میکشم تا ببینم چه جوری در برم
هواپیما داره رد میشه مامان ببین
نه بابا مثکه این مامان زرنگتر از این حرفاست
بعد از ماشین شستن نوبت خودمه که شسته بشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی