ورود به ماه پانزدهم زندگیم
یه سلام و یه لبخند تقدیم به همه ی خاله ها و عموهای خودمامروز اینجانب وارد 15امین ماه زندگی پربارم شدم
هورااااااااااااااااااا 15 ماهگیم مبارک
تو این مدت پیشرفتهای زیادی کردم که در صدر همه ی اونا دامنه ی لغاتمه که با سرعت نور در حال گسترشهرشد حرکتی هم که نگو از در و دیوار خدا بالا میرم و خیلی وروجک شدم
به شدت دردری هستم و تازگیها برای اینکه منو ببرن دردر الکی گریه میکنم و با فیلم بازی کردن دل بقیه رو میسوزونم تا منو ببرن دردر گاهی که گریه های الکی جواب نمی ده گریه هام واقعی میشه و تازه اینجور مواقع دیگه قهرم میکنم و هر کی بیاد طرفم بد میبینه
شدیدا رقاص شدم و چیزی نمونده کلاس رقص خصوصیمو افتتاح کنم با مدلای جدید عربی ایرانی ترکی کردی هیپ هاپ و .... هر چی دلت بخواد آموزش میدیم البته به همراه خواهر جونیم ملینا که معلم اصلی من اونه
حالا بریم روی عکسا بقیه ی هنرامو بگم:
از حموم اومدم و موهامو آب و شونه کردم و آماده شدم تا برم نیشابور سرزمین کودکی های پدر
این اون تریپیه که مورد تایید باباییه
تو این عکس داریم میریم نیشابور و تو جاده در حال تماشای مناظر بیرون بودم که به نیروگاه بادی بینالود رسیدیم که من از دیدن فرفره های به اون بزرگی کلی ذوق زده شده بودم
دیگه تو ماشین به سختی بند میشم و چون نمی تونم خوب تحرک کنم از سر و کول همه بالا میرم بیچاره خواهرم
نیشابور بودم تو پارک افلاک نما جاتون خالی
تو پیتزا فروشی انقدر از کنار میز بغلی رد شدم و عشوه اومدم که ازشون سیب زمینی بگیرم که بابایی مجبور شد برام بخره آخه بابا سیب زمینی بیرون رو قبول نداره
اینم من و ملینا در حال لمبوندنو اینجا برای بار اول مزه ی پیتزا رو چشیدم نیشابور پیتزا روبانی
نیشابور خونه ی عمو هاشم شب ساعت 1 من خوابم نمی برد آخه همه چیز برام جدید بود و جالب دارم با لگوهای پویا جون بازی میکنم بیچاره مامان این شکلی بود
کله ی صبح از خواب بیدار شدم و همه رو بیدار کردم آخه وقتم برای مکاشفه کم بود باید حداکثر استفاده رو از زمان میبردم
دوست جون جونی من پویا خوشگله
تو بغل عمو هاشم لم دادم و هیچ جوره حاضر نیستم از بغلش بیرون برم
بازم پویا خوشگلم مامان:قربون اون اخماش برم الاااااااااهی
اینجام تازه از خواب پاشدم حسابی مشغول تفکرم بازم تو بغل عمو جونم
خونه ی عزیزجون و باباجونم محبتم گل کرده و تند و تند به بابا جون به به میدم
منم به جمع بستنی خورای خونه اضافه شدم سفت چوب بستنی رو گرفتم و هیچ مدله راضی به ول کردنش نیستم
عجب موتور گنده ای مامانی ولم کن برم ببینم چه خبره اون بالا
بازم پارک ملت پاتوق همیشگی ما
میوه ی مورد علاقه ی من هلو
صندلی من که مامان با لگوهام درست میکنه
رو صندلیم نشستم و فیلم نگا میکنم
وسطاش نای نای هم میکنم
و کلی عکس دیگه که تو پست بعدی میزارم
و اما .........
مامان میگه تو خیلی باهوشی و همه ی کارات جلو تر از سن خودته کلمات رو به محض شنیدن از زبون بقیه تکرار میکنم مثل طوطی
وقتی هواپیما رد میشه با دستم نشونش میدم و میگم:هاما
وقتی میخوام سی دی ببینم سی دی خودمو از میون بقیه ی سی دی ها وا می کنم و میرم پیش مامانی دستشو می گیرم و میارمش کنار دستگاه و میگم با نی نی و کلمات دیگه ای که فقط خودم ازش سر در میارم
چند روز پیش تو تلویزیون کارتونی گذاشته بود که ماهی ها توش بودن من با هیجان دویدم به سمت تنگ ماهی ملینا و داد زدم ما ما یعنی ماهی
به کمک نرده ها از پله ها بالا و پایین میرم تا در خونه باز میشه منم میدوم تا خودمو پرت کنم بیرون و اگر در بسته بشه =
وقتی خوراکی که می خورم تموم میشه کف دستامو نشون میدم و میگم: نییییییییی یعنی نیست و تموم شد
اگر مامانی بخواد به زور بهم غذا بده سرمو بر می گردونم و پشت سر هم میگم: نه نه نه نه
اگر مامانی بخواد به زور بخوابونتم فرار می کنم و دستامو بالا میارم وبه علامت نه تکون میدم و میگم : نه نه نه نه
وقتی شیر می خوام مامان شناس میشم و بغل هیچکی نمی رم میچسبم به مامان و میگم : نوم نوم
بغیر از شعر کلوچه و آلوچه که خاله آزی یادم داده و با آهنگ خودشم می خونم شعر تولد رو هم از روز تولدم به اون ور یاد گرفتم و با آهنگش میخونم و میگم: ببلود ببلود
گفتم پارک ملت پاتوق ما شده بیشتر شبایی که میریم اونجا بابایی و ملینا میرن تو زمین بازی و بدمینتون بازی می کنن ولی اگه من باشم بساط بازیشون بهم می خوره چون دسته و توپ بد مینتون رو صاحب میشم و با زور ازشون می گیرم البته توپ رو تازگیها تصاحب کردم و قبلا فقط دسته رو می گرفتم برای همینم بابایی یه دسته و توپ مخصوص من میاره تا مزاحم بازیشون نشم خب چیکار کنم منم دوست دارم بازی کنم دیگه
وقتی می فهمم داریم میریم پارک ملت می گم دوده دوده یعنی بریم جوجه ها یا همون اردکا رو ببینیم چون یه بار رفتیم دیدیم و من دیگه جاشونو یاد گرفتم تازه یه بار دیدم یه خانومه داره بهشون غذا میده و دفعه بعد که رفتیم منم به تقلید از اون یه سنگ کوچولو برداشتم و براشون پرت کردم تا بخوره (این جور موقع ها مامانی میگه قربونت برم پسر باهوش من)
ملینا یادم داده جای دماغمو نشون بدم ملینا میگه دماغت کو؟ منم دستمو میزارم روی بینی خودم و میگم :اینا
مامان میگه کوروش بوس بفرست منم دستمو میزارم رو لبام و لبامو غنچه میکنم و بوسمو پرت میکنم طرفش
گوشی تلفن رو بر میدارم با زبون گنگولاسیون خودم شروع میکنم به حرف زدن:الو دودی نونه دیده دوده
یه روز وقتی بابایی از در اومد تو خونه بهش گفتم: دلام یعنی سلام
جدیدا وقتی تو ماشین آهنگ میزارن منم با زبون خودم یه چیزی بلغور میکنم و آهنگ می خونم البته با ریتم خود آهنگ میخونم تازه خودمم تکون تکون میدم
فکر کنم دیگه تموم شد البته مامانی شک داره آخه من انقدر شیرین کاری میکنم که دیگه مامانی کارای من از دستش در رفته ولی خب بیشترشو نوشتیم دیگه
ببخشید خیلی طولانی شد دوستتون دارم خدا نگهدار البته به زبون خودم : با با