کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

قندک مامان

قندک مامان یکساله شد

ای جونم      قدمات روی چشمام بیا و مهمونم شو گرمی خونه ام شو      ببین پریشونه دلم            بیا آرومم کن     ای جونم        می خوام عطر تنت بپیچه تو خونه ام تو که نیستی یه سرگردون دیوونه ام          ای جونم بیا که داغونم     ای جونم عمرم نفسم          عشقم تویی همه کسم وای که چه خوشحالم  تو رو دارم     &nbs...
4 خرداد 1392

برای محمدم

مرد که باشی... مجبور می شوی غیر ممکن ها را تجربه کنی... مجبوری دردها را تحمل کنی و با لبخندت بگویی تمام می شود... پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت... باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیر ممکن ها را می بیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم... دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت....... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است... همسرم مهربانم بی بهانه روزت مبارک     ...
1 خرداد 1392

روز بابایی

بابا محمد مهربونم روزت مبارک برای همه ی سختی ها و رنجهایی که به خاطر ما می کشی ازت ممنونم و قول می دم پسر خوبی باشم و یه روزی وقتی بزرگ شدم  مثل خودت آقا شدم با عشق و محبتم و با رفتار خوبم خوشحالت کنم. عاشقتم و برای سلامتی و شادیت دعا میکنم ...
31 ارديبهشت 1392

تبریک برای بهترین بابای دنیا

تقدیم به بهترین همسر دنیا همسر عزیزم،هزاران شاخه گل را با تمامی وجود تقدیمت میکنم و به خاطر تمامی خوبیهایت بر دستانت بوسه میزنم و این روز را به همراه فرزندانمان به تو بهترینم تبریک میگویم ...
31 ارديبهشت 1392

دوستی کوروش و پویا جونی

جمعه ی هفته ی پیش یعنی دو روز قبل گوشی بابایی زنگ خورد و دوستای خوب بابایی و مامانی- عمو هاشم و خاله هانیه - خبر دادن که اومدن مشهد و دارن میان خونمون. بابا و مامان خیلی خوشحال شدن آخه خیلی وقت بود که دوستاشونو ندیده بودن خلاصه ما مهمون داشتیم -مهمونای خیلی گل- منم صاحب یه دوست جدید شدم پویا جونی که هم سن خودمه و فقط سه روز از من بزرگتره - خیلی روز خوبی بود و به همه مون خوش گذشت خواهر جونی که با پارسا جونی- داداشی پویا -بازی می کرد        بابایی هم که با رفیق قدیمی گپ می زد  مامان و خاله هانیه جون هم با هم درد و دل می کردن من و پویاهم که با هم مشغول بودیم و بازی می کرد...
29 ارديبهشت 1392

درد و دل با پسرم

عزیز دلم سلام حال و احوالت خوبه؟نمی دونم الان که داری این مطلب رو می خونی چند سالته؟ کلاس چندمی؟چه حال و روزی داری؟سرحالی یا ذهنت درگیر درس و کار و زندگیته؟ نمی دونم فقط اومدم بهت بگم این روزات خیلی قشنگ و دیدنیه این روزا وقتی نگاهت میکنم از وجودت لذت می برم از این همه شور و اشتیاقت از پویایی و حرکتت از شادابی و نشاطت از برق تو چشمات و از گرمی دستات از خنده های از ته دلت و از گریه های سوزناکت از تلاش و پی گیریت برای رسیدن به اهدافت و از زیرکی و باهوشیت برای حل مسایلت از همه چیزیت لذت می برم میدونی چرا؟ چون رنگ زندگی داره چون عطر نفس کشیدن و تحرک داره چون از کسالت و افسردگی خبری نیست چون از یاس و ناامیدی خبری نیست وقتی نگاهت می کنم عشق میکنم...
28 ارديبهشت 1392

من تو دوازده ماهگی چیکارا کردم(قسمت اول)

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با شیطونی هام تو ماه گذشته من حسابی بلا شدم و کارای جدید جدید می کنم از جمله رفتن به پارک و شهربازی که خیلی بهش علاقه دارم مثل عکس بالا و سه تا عکس پایینی که تو کلوپ پاندا بودم و حسابی خوش گذروندم اینجا هم رفته بودم مهمونی و کنار سفره ی هفت سین سنتی میزبان مثل آقا ها نشستم وعکس گرفتم اینجه دارم شیطونی میکنم و می خوام دست به تی وی بزنم و هی روشن و خاموشش کنم که مامانی با دالی کردن سرمو گرم کرد عاشق پرده بازی میرم پشت پرده و دالی میکنم اینجا چشم مامانی رو دور دیدم و ماستا رو خالی کردم روی خودم البته توی این پروژه خواهر جونم خیلی باهام همکاری کرد این اولین ...
27 ارديبهشت 1392

وقتی قندک مامان در خواب نازه

همه چی آرومه آخه کوروش خوابه مامانی کار داره حالا انجام میده وقتی کوروش خوابه همه چی آرومه همه چی آرومه قندک خوشگل من وقتی تو لالا کردی من در حال بدو بدو هستم تا بتونم از فرصت استفاده کنم و کارامو انجام بدم آخه تو بیداریت همش به من چسبیدی و نمی زاری هیچ کاری بکنم یا میای تو آشپزخونه و میری سر کابینتا قند برمی داری یا دست به وسایل خطرناک میزنی و کارای خطرناک میکنی یا هم به پاهام میچسبی و میگی بغلت کنم .خلاصه مامان خیلی درگیره و برای همین موقع ای که شما خوابی به عبارتی همه چی آرومه ...
17 ارديبهشت 1392

برای مادرم و تمام مادر های دنیا

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــي مـادر خــورشـيـد بـلـنـد آســمـاني مـادر در چشم تـو نـور زندگانـي جـاريـست سر چشمه ي مهر بيکراني مـادر اي کـاش کـه تـا ابــد نــمـيــرد مادر يـا هـستـي جـاودان بـگيـرد مادر مهر است سراسر وجودش تــا هـست اي کاش که پـايـان نـپـذيـرد مادر هر بار که خنده بـر لبش مــي رويــد يا نبض گل سرخ، سخن مي گويد چشمان پر از ستـاره ي مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا مي جـويـد چون مهر، بـزرگ و بي نـشاني مادر آرام دل و عـــــزيــز جـانـي مــادر اي کاش هميشه جـاودان مـي بــودي آن قـدر که خـوب و مـهربانـي مـادر در کوچه جان هميشه مادر بـــاقيست دريـاي مـحبـتـش چو کوثر باقيست در گـــويــش عـاشـقانـه، نـام مــــادر شعريست ...
16 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد