زمستون هم اومد
سلامی به گرمای قلبهای مهربون زمستون ۹۳ هم از راه رسید و پاییز با تمام خوبیها و بدیهاش گذشت،پاییز طلایی و رویایی با شبهای طولانیش با بارونای قشنگش با رنگای زیباش و با یلدای بلندش بعضی وقتا دلم از گذر ایام می گیره چند وقت پیش به ملینا گفتم چقدر زود میگذره انگار همین دیروز بود که مدرسه ها باز شدند اما حالا سه ماه ازش گذشته ملی هم با من هم عقیده بود و از گذر زمان متعجب. دلم میخواد از روزام بیشتر استفاده مفید کنم دوست دارم کارایی که همیشه دوستداشتم رو انجام بدم اما به خاطر شرایط موجود نمیشه .احساس میکنم مدتیه همه چیز مسکوت شده و این به خاطر آماده نبودن خونه ی جدیدمونه انتظار انتظار بازم انتظار چه سخته انتظار،چقدر من بیقرار شدم دیگه داره حوص...
نویسنده :
مامان ملی و کوروش
8:34