مرد کوچک
پسر گلم میل مردونگی و مرد شدن بشدت در وجودت موج میزنه تا اونجایی که تازگیا همش میگی من پسرم! وقتی کوچکتر بودی گاهی ملی روسری و مقنعه خودشو سرت میکرد و مثل بازی بود براتون و تو بازی ملودی صدات میزد و شما هم اعتراضی نداشتی از بازی لذت میبردی ولی الان قضیه فرق کرده تازگی اصلا خوشت نمیاد از سر کردن روسری و مقنعه و ملی که اصرار میکنه اکراه داری و فرار میکنی اگه بهت بگه دختری بدت میاد و میگی:نه من پسرم!
چند روز پیش برای دقایقی صدات درنمیامد فهمیدم مشغول یه کاری هستی که من نباید مزاحمت شم وقتی وارد اتاق شدم دیدم به به ماشین اصلاح بابایی رو برداشتی و ..... گفتم: چکار میکنی؟ گفتی:دارم ریشامو میزنم
- آخه این ماشین اصلاح بابایی ست نباید دستش بزنی؟
-نه مال منه!! بابا بره برای خودش بخره یه آبی کوجولوشو بخره!
-آخه شما که ریش نداری اینو میخوای چکار؟
-چرا دارم نیگا !
( در حالی که با انگشتت به لپات اشاره میکردی)
-کو من که نمیبینم؟
-بااصرار سعی داشتی ریشاتو نشونم بدی ایناهاش ببین!
و من لپای نرم و سفیدتو می دیدم که موهای نازک و کمرنگی رو اونا خودنمایی میکردند و قانع شدم که شما ریش داری و فقط لپاتو بوسیدم همین!
خوشحالم که شما خودتو بعنوان یه مرد میشناسی یه مرد کوجک و به مردونگیت افتخار میکنی
اینجا برات سبیل کشیدم خیلی خوشت اومده بود و تا آخر شب نمیزاشتی پاکش کنم