کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

قندک مامان

اولین نوروز زندگی من داره از راه می رسه

سلام سلام صد تا سلام این روزا مامانی حسابی سرگرم خونه تکونی و خرید عید و آماده شدن برای مسافرته و من هم این وسط نقش زیادی دارم. اول از همه توی خونه تکونی خیلی کمک مامان بودم و پسر گلی بودم و مزاحم کارای مامانی نشدم. البته خیلی دوست داشتم از نردبون بالا برم وسایل توی بوفه رو مهندسی کنم کتابابی تو کتابخونه رو بهم بریزم و.......... اما توفیق نداشتم ایشالا سال دیگه برای خونه تکونی 93 از خجالت همشون در میام مامانی برای من و ملینا یه تقویم خوشگل 92 ترتیب داده ولی هنوز چاپش نکرده ایشالا چاپش می کنه و به همه هوادارامون میده چند شب پیشم با مامان و ملینا و بابا رفتیم خرید عید و برای من شلوار خوشگل کتون با پیرهن مردونه خریدن خیلی ماه ش...
26 اسفند 1391

قندک روی پاهای کوچولوش وایستاد

پسر گلم دیروز همش دستای خوشگلتو از همه جا می گرفتی و بلند میشدی و با شهامت زیاد یکی از دستاتو ول می کردی از صبح چند بار این کارو کردی و هر بار که من می رفتم تو آشپزخونه میومدی دنبالم و به پاهام میچسبیدی مثل روزای دیگه اما با این تفاوت که یکی از دستاتو ول می کردی و من همش می ترسیدم بیافتی و بلایی سرت بیاد تا اینکه شب موقع خوردن شام بود که برای خودت دور اتاق می چرخیدی و ما هم مشغول شام خوردن بودیم که یک دفعه دستت رو از مبل گرفتی و بلند شدی و بدون کمک مبل وایستادی و ما همه شوک شدیم  بعد شروع کردیم به دست زدن و تشویق کردنت  تو هم هاج و واج ما رو نگاه می کردی مونده بودی چرا ما داریم میخندیم و دست میزنیم. این لحظه یکی از شیرین ترین لحظ...
23 اسفند 1391

سرماخوردگی مجدد قندکم و برف شدید

قندک مامان دوباره سرما خورده  پسر نازم با این حالش برای خودش می چرخه این ور و اون ور و بازی می کنه انگار نه انگار مریضه با اینکه تب داره و دماغ کوچولوش کیپه بازم می خنده و با خنده های خوشگلش به مامانی انرژی مثبت می ده درست با شروع سرما خوردگی قندک یعنی شب 5شنبه مشهد برف شدیدی اومد و دل آسمون باز شد خدا رو شکر بالاخره دعاهامون مستجاب شد و خدای مهربون برکت و نعمت برف رو بهمون ارزونی کرد این چند روزه همش تو خونه بودیم و مامان مشغول پرستاری از قندک دوست داشتم بریم بیرون و با آخرین برفای زمستون امسال وداع کنیم و ملینا هم بازی کنه ولی متاسفانه نشد خدا بخواد دفعه دیگه حال و احوالمون رو به راه باشه ایشالا میریم برف بازی همی...
19 اسفند 1391

طبیعت با فرشته های زمینی آشتی باش

دست بردن تو طبیعت و خراب کردن اون = گرم شدن زمین گرم شدن زمین = آلوده شدن هوا آلوده شدن هوا = نیامدن برف و بارون نیامدن برف و بارون = زیاد شدن ویروس ها زیاد شدن ویروس ها = مریض شدن فرشته های زمینی مریض شدن فرشته های زمینی = زندگی تلخ طبیعت برای خاطر این موجودات پاک و بی گناه روی زمین هم که شده بیا و با ما آشتی کن ما آدمای سهل انگار و خودخواه رو ببخش و نعمت برف و بارونت رو ازمون نگیر.  طبیعت ما را ببخش ...
17 اسفند 1391

اولین شهربازی

چهارشنبه مامانی تصمیم گرفت خواهر جونمو ببره کلوپ پاندا تا بعد از یه هفته تلاش و درس خوندن تفریح کنه و سرحال بشه ما رفتیم کلوپ و ملینا جون برای خودش می چرخید و من و مامانی روی صندلی نشسته بودیم که مامان با خودش فکر کرد منو ببره قسمت مخصوص 1تا3ساله ها تا من تماشا کنم و سرم گرم بشه. همین جور که مشغول تماشا بودم و گاهی دست و پا میزدم و ذوق میکردم خاله ی مهربون اومد جلو و به مامانی گفت می خواد بیاد داخل؟مامان:نمی دونم الان مناسب سنش هست یا نه ولی بدم نمی یاد امتحان کنم ببینم خوشش میاد یا نه؟!منم قند تو دلم آب شد ولی یکمی گیج بودم   اولین بازی تو کلوپ پاندا تجربه ی جالبی بود بیشتر در حال کشف و بررسی محل بود و وسایل اونجا چون ...
12 اسفند 1391

مدل جدید نشستن من

تازگی ها روی دوتا زانو میشینم و در همون حالت که نشستم مامانی رو صدا میکنم تا بیاد نجاتم بده عزیزجون عاشق اینجوری نشستنم شده بود و دوست داشت ازم عکس بگیره ولی موفق نمی شد. تا اینکه دیروز مامان بالاخره موفق به گرفتن عکسم شد و من که در حال خوردن صبحونه و نون به دست بودم سوژه ی جدید دوستدارانم شدم اینم عکس فیگور جدیدم: ...
12 اسفند 1391

هر مادر خوب باید بدونه

تنها دو میراث ماندگار هست که می توانیم برای فرزندمان برجای بگذاریم یکی ریشه ها و دیگری بال ها هادنیک کارتر بیشتر اشتباهات را می توان جبران کرد اما بعضی را تا زمانی که زنده هستیم بر دوش می کشیم. مانند تربیت غلط فرزندان که نتیجه اش در دراز مدت مشخص می شود.   بچه ها بیشتر از هر چیز به بازی و تفریح احتیاج دارند. زیاد لبخند بزنید این کار نه تنها آسیبی به صورت شما نمی زند بلکه کمک می کند تا سردی رابطه شما با فرزندتان از بین برود. وقتی که پدر و مادر الگوی رفتار محترمانه داشته باشند بچه ها هم به تدریج راه احترام گذاشتن به دیگران را می آموزند. حس امنیت و اطمینان را وا...
12 اسفند 1391

مهمونی خونه ی آلما گلی

من و آلما دوستای خوبی شدیم کنار هم نشسته بودیم و با اسباب بازی های آلما گلی بازی می کردیم. البته بعضی وقتا هوس می کردم تا گل سر آلما رو از سرش بکشم که با وساطت مامانی موفق به انجام عملیات نمی شدم تا آخر شب چند بار حمله کردم که دست آخر گل سر آلما از سرش افتاد و من به هدفم نرسیدم و ناکام موندم شب خوبی بود و به همه ی ما خوش گذشت. آلما جون دوستت دارم امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم درست مثل عسل جونی خواهر شماو خواهر جونیم که دوستای خوبی هستین ...
6 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد