کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

قندک مامان

آواز خوندن کوروش

کوروش نازم چند روزه همش آواز میخونه با لبهای خوشگلش صداهای جورواجور در میاره انگار داره آواز میخونه مامان قربون آواز خوندنت بره الهی. دیشب آنچنان چنگی به صورتم زدی که جای چنگولت زخمی شد و خون اومد. من که می دونم این کارات از محبت زیاده وقتی خیلی هیجان زده میشی و می خوای ابراز احساسات کنی یا چنگم میزنی یا موهامو میکشی یا صورتمو لیس میزنی فدات شم. الان دارم دندونامو به هم فشار میدم آخه وقتی یاد کارات میافتم میخوام بخورمت خیلی خوردنی شدی. مامانی چرا دندونای نانازت در نمیاد فکر میکنم خیلی لثه هات میخاره و اذیت الهی مامان بمیره برات چون کله ات داغ میشه و همه چیز رو با حرص میکشی به لثه هات. خداجون کمک کن پسرم زودتر دندون در بیاره و انقدر...
19 آذر 1391

پسر گلم واکسن شش ماهگیشو زد

قندک مامان دیروز واکسن زد و این دفعه چون بزرکتر شده بیشتر اذیت شد از دیروز تا ساعت 4 بعدازظهر امروز مرتب تب میکرد و سر 4 ساعت بهش استامینوفن می دادم خیلی اذیت شد. اصلا مامانی تحمل ناراحتی قندک و عسلک رو نداره خدا جونم بچه های گلمو خودت مراقبت کن ...
8 آذر 1391

پروژه ی پا خوردن کوروش

قندک من این روزا از خوردن دستاش خسته شده یعنی براش تکراری شده و رفته سراغ پاهای نازش فدای اون پاهای تپل مپلش بشم من که انقدر خوشمزست مامانم دوست داره پاهاشو بخوره اینم عکسای پا خوردن کوروش: اینجا آقا کوروش تصمیم به خوردن پاهاش گرفته:   کم کم پا میره به سمت دهن خوشگلش: شصت پامو بخورم: حالا کم کم میخوام همه ی انگشتامو بخورم:   فکر کنم پاهای کوروش  خوشمزه تر از دستاشه چون جدیدا همش پاشو میخوره البته چند روزیه که پیشرفت کرده و دوست داره دست مامانو بخوره و گاهی هم حمله میکنه به سمت صورتم و این کارش شبیه بوسیدن مامان الهی فدای تو و خواهر نازت بره این کارات همش منو یاد کوچیکیای ملینا میندازه چو...
7 آذر 1391

کوروش در دو ماه گذشته

کوروشم در یک ماهگی اولین خنده های واقعی و نه در خواب بلکه در بیداری را زد.در یک و نیم ماهگی گنجینه ی اصواتش بسیار متنوع شده و علاوه بر آغون و آقا و غون و... در 21/4/91 برای اولین بار در حالتی از خستگی دو بار کلمه ی"ما" را بر زبان آورد که یعنی مامان من خسته ام.فکرکنم کوروش خیلی زود شروع به صحبت کنه چون وقتی با او حرف می زنیم مرتب زبونش رو بیرون میاره و لباشو غنچه می کنه و از خودش صداهای جورواجور در میاره و دست آخر کلافه میشه و غر میزنه.بعضی شبا خوب می خوابه وبعضی شبا انگار اصلا خوابش نمی یاد چشمای درشتشو گرد می کنه و به همه جا نگاه میکنه.دوست داره بغلش کنیم و راش ببریم وقتی میزاریمش زمین گریه میکنه وقتی راش میبریم با چشماش همه جارو نگاه میکن...
3 آذر 1391

کارهای جدید قندکم

قندکم تازگیها خیلی کارا میکنه که مامان بدلیل مشغله ی زیاد و البته شیطون شدن قندک نمی رسه بیاد و وبلاگشو به روز کنه.حالا از کارای جدید و شیرین کاریای قندک می نویسم: اول از همه بگم که خیلی شیطون و بلا شده و اصلا تحمل تنها بودن و بیکاری رو نداره. دستای خوشکلش همچنان در دهان کوچولو جا داره و تازه پیشرفت هم کرده و جدیدا پاهاشو هم میخوره که فکر میکنم از دستاش خوشمزه تره چون تا پوشکشو باز میکنم به راحتی پاهای نازشو میخوره و دیگه اجازه ی بستن پوشک جدید رو نمی ده و وقتی ناچار پاهاشو میگیرم تا پوشکش کنم صدای کلفتی از ته گلوش به نشانه ی اعتراض در میاره(اهههههههههههههههههه) از روز 2 آبان غلت زدن رو یاد گرفته و به محض اینکه میزارمش زمین غلت میزنه و...
23 آبان 1391

کوروش غلت میزنه

قند شیرینم چند روزیه که شما تلاش زیادی برای غلت زدن می کنی و دلت می خواد همش غلت بزنی البته از چند هفته پیش در حال تلاشی ولی جدیدا تند و تند غلت میزنی و این کارو با خواست خودت انجام میدی و نه اتفاقی. دوست دارم در تمام مراحل زندگی انقدر پر تلاش باشی و هیچ وقت از شکست خوردن نا امید نشی . به راستی اگه همه ی ما انسانها مثل بچه ها بودیم چه خوب بود با وجود سختی ها و موانع دست از تلاش و کوشش بر نمی داشتیم و تا وقتی به هدفمون نمی رسیدیم نا امید نمی شدیم. گاهی با دیدن تلاش و جنبش تو تلنگری در ذهنم وارد می شه  و با خودم فکر می کنم چرا ما انسانها دلیل ناکامی های خود را در خود جستجو نمی کنیم و همش دنبال مقصری برای شکستهامون هستیم. به امید روزی که د...
2 آبان 1391

سرسره بازی با خواهر جون

قندکم روز جمعه با خواهر جونیش(عسلک) به پارک ملت رفت و اونجا برای اولین بار سرسره بازی کرد. خیلی خوشش اومده بود و ذوق می کرد از اون بیشتر خواهر جونی ذوق می کرد آخه خواهر جونی آرزو داره که با داداشی بره پارک و اونو سوار تاب و سرسره کنه. اینم عکس جیگرای مامان: ...
2 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد