اولین نوروز زندگی من داره از راه می رسه
سلام سلام صد تا سلام
این روزا مامانی حسابی سرگرم خونه تکونی و خرید عید و آماده شدن برای مسافرته و من هم این وسط نقش زیادی دارم. اول از همه توی خونه تکونی خیلی کمک مامان بودم و پسر گلی بودم و مزاحم کارای مامانی نشدم. البته خیلی دوست داشتم از نردبون بالا برم وسایل توی بوفه رو مهندسی کنم کتابابی تو کتابخونه رو بهم بریزم و.......... اما توفیق نداشتم ایشالا سال دیگه برای خونه تکونی 93 از خجالت همشون در میام
مامانی برای من و ملینا یه تقویم خوشگل 92 ترتیب داده ولی هنوز چاپش نکرده ایشالا چاپش می کنه و به همه هوادارامون میده
چند شب پیشم با مامان و ملینا و بابا رفتیم خرید عید و برای من شلوار خوشگل کتون با پیرهن مردونه خریدن خیلی ماه شدم بهم میومد و همه کشته مرده ی من شده بودن دیگه دارم مرد میشماین اولین خرید عید من بود بابایی جون دستت درد نکنه
امسال عید قراره بریم شمال و تهران و این اولین سفر شمال منه حسابی در انتظار اونم تا ببینم این شمال چه جور جایی انقدر همه دوستش دارن
بعد از شمال هم قرار بریم تهران پیش اقوام مامانی و من عزیز مهربون و خاله های خوبمو ببینم که دلشون برام یه ذره شده منم دلم براشون خیلی تنگه
خلاصه مامانم حسابی مشغوله و منم هی دور و ورش می چرخم و آتیش می سوزونم
متاسفانه مامانی نمی تونه عکسای خوشگلمو بزاره چون حجمشون بالاست و نرم افزار کامپیوتر خرابه و نمی شه اونارو کوچیک کنه ایشالا در اولین فرصت عکسای خوشملی میزاره
سال خوبی داشته باشید و عید حسابی خوش بگذرونید
تا سال دیگر و پستی دیگر بای بای