کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قندک مامان

بیست و یک ماهگی پسرم _ بی حوصلگی مامان _ شیطونیهای کوروش

سلام پسر گلم 21 ماهگیت مبارک روزها و شبا تند و تند میان و میرن و تو بزرگ و بزرگتر میشی و من اینو دوست ندارم چون خیلی زود داری بزرگ میشی و دلم برای کودکی هات تنگ میشه البته خیلی خوبه که پسر گلم داره قد میکشه عاقلتر میشه و دنیای اطرافشو روز به روز بیشتر میشناسه ولی آخه چرا باید انقدر زود بگذره؟ یادمه ملینا هم وقتی کوچولو بود روزام زود میگذشت و نفهمیدم چجوری بزرگ شد سالهای عمر ما به سرعت برق میرن و ما ازش عقب می مونیم کاش بتونیم از لحظه لحظه ی عمرمون نهایت استفاده رو بکنیم خب دیگه موعظه بسه این روزا خیلی بی حوصله شدم آخه یه عالمه کار ریخته رو سرم و منم که معمولا این جور موقع ها هنگ میکنم از کارای عید و خونه تکونی گرفته تا خرید عید و برن...
6 اسفند 1392

29 بهمن روز عشاق

کوروش در حال نی نای نای فکر می کرد تولده و همش می گفت:ببلو منتظر روشن شدن شمعا نشسته بالاخره به آرزوی دلش رسید این کیک بدون فر تهیه شده داخل قابلمه آب جوش تجربه ی خوبی بود ژ له قلبی رو اولین بار بود که درست کردم البته با کمک ملینا فقط موقع برش زدن آقا کوروش مدیریت کردن و برشا کمی اجق وجق شدن این ژله هم اختراع خودمه با اضافه ی های ژله قبلی اسمشو گذاشتم ژله ابر و باد   شام اون شب هم کشک بادمجون با تزیین قلب عشقتون جاویدان باد   ...
5 اسفند 1392

زبان اشاره_عشق به خوانندگی_معنای خانواده

سلام پسر گلم خوبی مامان؟ می خوام از زبان اشاره شما و از عشق به خوندن و از اینکه تازگیها خوب معنی خانواده رو درک می کنی برات بنویسم پس گوش کن: خیلی وقت بود که به زبان اشاره تو پی برده بودم اینکه گاهی با ادا در اوردن و اشاره کردن منظورتو به من می رسوندی و خیلی هم کارت جالب بود ولی در مورد اینکه این مساله می تونه معنای خاصی داشته باشه چیزی نمی دونستم تا اینکه یه روز تو نی نی سایت مطلبی در این مورد خوندم که خیلی جالب بود نوشته بود که بچه ها تو سنین نوپا دوست دارن با زبان اشاره با مادر و پدر ارتباط برقرار کنن و این خیلی خوبه و مزایای زیادی داره از جمله این که ارتباط بین کودک و والدین قویتر میشه و اینکه بازی خاصیه که بچه ها لذت میبرن و خیل...
3 اسفند 1392

خواب شیرین

سلام گلگلکم قند شیرینم چند وقتی بود که شبا خیلی بد می خوابیدی البته دندونای خوشگلتم دارن در میان و فکر کنم به خاطر همینم هست ولی دیگه خیلی اذیت بودی و اذیت بودم تا حدی که شبا تا صبح یا باید رو پام میزاشتمت یا بغلم میکردم و رات میبردم که این باعث شده بود کمردردو پادرد بشم. تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستای خوبم تصمیم گرفت عادت رو پا خوابوندت رو درست کنم. اوایل یکم مقاومت می کردی ولی کم کم خوب شد. الان وقتی که می خوام بخوابونمت میگم بخواب تا بزنم پشتت اولش میگی نه! میپری بغلم و میچسبی بهم منم میزنم پشتت و برات لالایی میخونم و تکونت میدم کم کم دنبه هات شل میشه   اون وقته که میزارمت تو رختخوابت و دمرو می خوابی منم میزنم پشتت تا...
28 بهمن 1392

روزگار شیرین ما

  سلام پسرم عشقم خوبی؟ یه سری عکسه که برات اینجا میزارم ببین: 11بهمن ماه تولد مامانی بود و ما رفتیم خونه عزیز جون و تولد مامانی یعنی خودمو جشن گرفتیم. تولدم مبارک     اینجا کباب چوبی درست کرده بودم و از اونجایی که شما علاقه ی فراوونی به جوجو داری سه سیخ برداشتی و گذاشتی تو ظرفت تازه اگه ما به موقع نرسیده بودیم همه رو برداشته بودی     اینجا رفته بودیم شاندیز شما هم که عاشق آتیش و باد باد حسابی بازی کردی و صورتت سیاه و سوخته شد   عاشق نقاشی کشیدنی تازگیها برات گردی می کشم و در حین کشیدن اون میگم: گگگگگگگگگگردی (با ریتم) حالا یاد گ...
26 بهمن 1392

مامان دوم

سلام پسر خوشگلم عشقم نفسم نانازم میدونی تو دوتا مامان داری؟مامان دومت ملینا خانوم خیلی نسبت به مسائل تو احساس مسئولیت میکنه و شما هم تقریبا  به عنوان تکیه گاه و مامان دوم اونو پذیرفتی این پست رو برات نوشتم تا برات یادآوری کنم که این خواهر مهربون برای بودن تو و اومدن تو خیلی تلاش کرد. اون روزایی که تو تو این دنیا نبودی و پیش خداجون بودی ملینا از تنهایی خسته شده بود و برای اومدنت خدا خدا می کرد بعضی وقتا می رفت تو حموم و زیر دوش گریه میکرد و دعا می کرد تا خدا بهش خواهر یا برادری بده و از تنهایی در بیاد.آخه دوستش بهش گفته بود اگه زیر بارون دعا کنی خدا دعاتو میشنوه و اجابت میکنه . بعدش وقتی شما تو شیمکم بودی ملینا ...
24 بهمن 1392

شیییییییییییییییییییییییرین خیلی شییییییییییییییییییرین

قندک مامان روز به روز شیرین تر میشی و دل ما رو بیشتر می بری کارات انقدر بامزه و شیرینه که بعضی وقتا دلم می خواد بچلونمت ولی جلوی خودمو می گیرم و به یه بوس گنده اکتفا می کنم مواظب خودت باش خورده نشی یه وقتی وقتی داری شیر می خوری و تو بغلم لم دادی انگار همممه ی دنیا مال توست دیگه هیچ چیزی نمی تونه ناراحتت کنه اولش که ولو میشی تو بغلم یه نفس راحت و عمیقی میکشی  بعدش تنفسای پاک کننده شروع میشه  مواقعی که قبلش از چیزی ناراحت بودی این تنفسا بیشتره بعد که آروم میشی شروع میکنی به بازی کردن با صورتم با موهام گوشام لبام و گاهی میخوای انگشت کنی تو سوراخ بینی من که نمی زارم بعد سماجت میکنی میگم دستتو بده بوسش کنم اونوقت یا...
20 بهمن 1392

کلمات شیرین1

قندکم این روزا خیلی شیرین زبون شدی و مرتب داری با خودت حرف میزنی و بلبلی می کنی بعضی وقتا شعر می خونی و با اون صدای نازت بلند بلند میزنی زیر آواز و خوشی گاهی وقتا هم تا می بینی ملینا داره یه چیزی تعریف میکنه و ما داریم به حرفاش گوش میدیم انگار می خوای کم نیاری و جلب توجه کنی میکی: ماماماما بعد وقتی میگم جون ماما و نگاهت میکنم شروع میکنی به حرف زدن و یه چیزایی میگی که فقط خودت میفهمی چیه و دستاتم بالا و پایین میکنی و ابراز وجود میکنی الان که یاد این حرکتت افتادم دلم میخواد بگبرمت بغلم و یه ماچ گنده از لپات بکنم حالا تا اونجایی که حافظه یاری کنه از کلماتی که بر زبون میاری می نویسم: بابا دون(بابا جون) مامانه(مامانی) ن...
20 بهمن 1392

رویش 5 دندون با هم

سلام قند شیرین من خوبی؟این روزا حال و روزمون تعریفی نداره آخه داری دندون درمیاری و خیلی اذیتی الهی برات بمیره مامان که دندونات اینجوری با هم داره در میاد و اذیت میشی پسر خوشگلم تا ماه 19 رویهم رفته 9 تا دندون دراوردی که در واقع 3 تاشو تو ماه 19 با هم دراوردی  حالا تو این ماه یعنی 20 پنج تا از دندونات دارن با هم در میان که خیلی هم دندونای سختی هستن: دو تا آسیاب بالا و پایین سمت چپ _ دو تا نیش بالایی _ و یه دونه پیش سمت راست پایین اون آخری زده بیرون و از همه راحتتر بود ولی 4 تای دیگه خیلی دارن سخت میان الان دو هفته هست که باد کردن و زیر لثه هاتن ولی نمی دونم چرا نمیان بیرون تا راحت بشی تو هفته ای که گذشت شبا خیلی بیدار میشدی و سه ش...
17 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد