کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

قندک مامان

بیست و یک ماهگی پسرم _ بی حوصلگی مامان _ شیطونیهای کوروش

1392/12/6 15:45
321 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم 21 ماهگیت مبارکهورا روزها و شبا تند و تند میان و میرن و تو بزرگ و بزرگتر میشی و من اینو دوست ندارم چون خیلی زود داری بزرگ میشی و دلم برای کودکی هات تنگ میشه البته خیلی خوبه که پسر گلم داره قد میکشه عاقلتر میشه و دنیای اطرافشو روز به روز بیشتر میشناسه ولی آخه چرا باید انقدر زود بگذره؟افسوس

یادمه ملینا هم وقتی کوچولو بود روزام زود میگذشت و نفهمیدم چجوری بزرگ شد سالهای عمر ما به سرعت برق میرن و ما ازش عقب می مونیم کاش بتونیم از لحظه لحظه ی عمرمون نهایت استفاده رو بکنیمخیال باطل خب دیگه موعظه بسه این روزا خیلی بی حوصله شدم آخه یه عالمه کار ریخته رو سرم و منم که معمولا این جور موقع ها هنگ میکنم از کارای عید و خونه تکونی گرفته تا خرید عید و برنامه ریزی برای رفتن به سفر و اووووووووووووه همه ی کارایی که معمولا ما تو این روزای سال انجام میدیم ولی من نمی دونم چرا خشکم زده اصلا حوصله ندارم دست به هیچ جای خونه بزنم نمی دونم شاید برای اینه که منتظریم تا خونه نو رو زودتر بهمون تحویل بدن ولی چقدر انتظار سخت شده الان 1سال و نیمه منتظریم و معلوم نیست آیا واقعا سر وقت آماده شه یا نه؟! بهر حال اینا توجیه های منه حقیقت اینه که من تنبل شدمخمیازهچون خود من معتقدم که آدم نباید حالشو برای فرداش تباه کنه و از ته دلم دوست دارم خونه رو بتکونم ولی نمی دونم چرا نمیشه؟!البته یه دلیلشم شمایی چون می دونم اگه وارد تکوندن بشم از خدا خواسته به آرزوت میرسی و شما هم به نون و نوایی میرسی ولی خوب کار من سخت میشهنگرانشایدم یه روز بگم حاج خانوم بیاد و با هم کارا رو انجام بدیم در هر حال باید زودتر اقدام کنممتفکر از شیطونیهات بگم که روز به روز بیشتر میشه دیروز رفته بودی سراغ کابینتا انگار داشتی خونه تکونی می کردی منم داشتم مرغ میشستم و نمی تونستم بیام و متوقفت کنم از خدا خواسته تا تونستی بهم ریختی بعد که کابینتا خالی شد رفتی سر وقت یه بسته رشته و خواستی بازش کنی ولی بسته بندی محکم بود و روش پلاستیک داشت یکمی بهش ور رفتی نشد که نشد بعد در کمال ناباوری اینجانب بلند شدی از تو کابینت بغلیش یه چاقو برداشتی و خیلی تمیز پلاستیکشو پاره کردی منم هیچی نمی گفتم و فقط نگات می کردم تا به کارت برسی اون وقت بود که مشتاق شدم ازت عکس بگیرم و فیلم لبخندبعدش شروع کردی به ور رفتن دوباره تا مقواشو پاره کنی و راه دستت نبود بازم در کمال حیرت با چاقو از کنار بسته یه شکاف باز کردی تا بتونی انگشتای کوچولوتو از لای شکاف ببری تو و به هدفت که همون رشته ها بود برسیتعجبخیلی جالب بود ازت فیلم گرفتم تا بعد بزرگ شدی ببینی چه میکردینیشخندبعله بالاخره بسته رو پاره کردی و به رشته ها رسیدی از خود راضیقربون اون عقل و شعورت برم که انقدر باهوشی شیطون بلای منقلببعد از شستن مرغا گفتم بیا بسته ها رو بزار تو فریزر تا هم کمک کرده باشی هم سرت گرم شه مژهکارتو خوب انجام دادی امااااااااااااااااااااااااا دوباره هوس کردی در فریزرو باز کنی و اونا رو در آری و دوباره بزاری این شد بازی جدیدت و هی تکرار میکردی بر حسب اتفاق یکی از بسته ها از دستت ول شد و افتاد رو زمین و مرغا از تو بسته بیرون ریختن و پخش زمین شدن اون وقت بود که از اون eeeeeeeeeeeeeeهای معروفت گفتی و با تعجب نگاشون می کردی منم از خنده مردم خیلی بامزه بود چون خندیدم خوشت اومد و می خواستی باز خنده مو در آری برای همین بسته ی دیگه ای برداشتی و دوباره این دفعه از قصد پرتش کردی ولی پاره نشدخندهبعدم خودت می خندیدی میخوام بچلونمت و یه گاز قایم از لپلت بگیرم ولی جلوی خودمو میگیرمنیشخند

تازگیا یاد گرفتی صندلیتو ببری اون جایی که هدفه فیکسش کنی بعد بری روش و از بلندی که دستت نرسیده به هدف برسی و این یعنی بیچاره مامان که باید همش شما رو بپادچشمسر گازم میای و وقتی دارم آشپزی میکنم نگام میکنی و وقتایی هم که گشنه هستی بشقاب به دست خودت از کابینت بشقاب یا کاسه تو بر میداری و میای سراغم به کاسه هم میگی: آته اگه سیب زمینی باشه هم که دیگه بیچاره میشم چون اصلا طاقت نداری سرخ شه اگه دیر بجنبم گریه زاریت شروع میشه هی میگی: نمینی یعنی سیب زمینی! و گریه میکنیخوشمزهگریهبعضی وقتا نیم سرخ شده باید بهت بدم تا آروم شینیشخند

دیشب بپر بپر رو مبلا رو یاد گرفتی چند وقته ملینا داره باهات تمرین میکنه روی تخت میرید و بپر میکنه و بهت میگه نگام کن یاد بگیر دیشب که خودت کوسنای رو مبلو انداختی پایین و رفتی رو مبلا و پریدی ملینا از خوشحالی بال در اورد چون تلاشاش نتیجه داد ما بهت میخندیدیم و تو هم ذوق میزدی و هی می پریدی خیس عرق شدی و نفست گرفته بود آخراش خطرناکم شدی و از رو مبل قل میزدی رو زمین و بابایی این جوری بودوقت تمام

دیروز ظهر رفته بودیم کارنامه ملی رو بگیریم برگشتنی برات یه تلفن اسباب بازی خریدم که خیلی عاشقش شدی همش تو بغلت بود و ازش جدا نمی شدی وقتی از پله ها میومدیم بالا وسطای راه پله تو هر طبقه که میرسیدیم می نشستی روی زمین تا جعبه شو باز کنی و میگفتی اللو من و ملی هم میخندیدم و بلندت میکردم میگفتم بریم بالا خونه الو ! بعد که رسیدیم خونه تا در خونه رو باز کردم از هولت جعبه رو باز کردی و الو از تو جعبه پرت شد رو زمین و قسمت شماره گیرش شکست ناراحتچشمت روز بد نبینه آنچنان گریه هایی می کردی که دل سنگو ریش می کردگریه ما هم بدو بدو دنبال چسب و درست کردن الو ولی طاقت نداشتینگران آخر سر من بغلت کردم تا سرتو گرم کنم ملی بتونه با تمرکز درزستش کنه ولی ول کن نبودی عصبانی و ناراحت چند بار خواستی سرتو بکوبی زمین و خیلی بد بودکلافهعصبانی بالاخره کنار پنجره آروم شدی ولی هی بر میگشتی می گفتی الللللو ملی میگفت الان درستش میکنم گذاشته بودش تو فریزر تا زود چسبش خشک بشه بعدش اومد کتاب نقاشی و وسایلی که برای خودش خریده بودمو داد بهت تا حواست پرت بشه خلاصه الو درست شد البته دیگه زنگ نمی زد ولی شماره گیرش چسبید  و شما راضی بودیلبخندتو رو خدا انقدر زود عصبانی نشو آخه پس فردا که زن گرفتی اون زن بیچاره گناه داره به خدا ناراحتکله ی نازنینتم گناه داره انقدر نکوبش به زمینآخ

ک

بشقاب به دست منتظر سیب زمینی و اسنک

ک

ک

رول کیسه زباله رو باز کردی و تو اتاق بدو بدو میکنی

ک

ک

آقای دکتر کوروش برومندی

ک

همینجور که مشغولی حواست به چیزای دیگه هست و داری نقشه میکشی پروژه بعدی چی باشه؟

ک

و اینک بسته رشته پاره گردید

ک

ک

کمک کردن پسر ما

ک

کوروش:EEE ماما مانه! = مامان ماهی پیدا کردم!

ک

اینم کوروش با الوی پر ماجرا البته قبل از انهدام الو!

کک

کک

و عکسای بی کیفیت بپر بپر ولی بازم گویای ماجرا هست

 

هزار بار دوستت دارم پسر شیطون و بلای منقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد