کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

قندک مامان

یه پنجشنبه ی خوب و یه اتفاق جالب

1392/4/9 8:32
381 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی چو بوی خوش آشنایی لبخند

5شنبه ی گذشته بابایی می خواست بره استخر ملینا هم کلاس ژیمناستیک داشت. می موندیم من و مامان مژهمامانی هم تصمیم گرفت برای اینکه سر منو گرم کنه همراه بابا تا نزدیکای پروما بره و بعد با کالسکه منو مامان بریم پیاده روی و بعدشم بریم تو پروما تا سرمون گرم بشه. خلاصه سرتونو درد نیارم من که از صبح اون روز حسابی بداخلاقی کرده بودم و یکسره ددر ددر می کردم حالا با اومدن بیرون از خونه و نشستن تو ماشین حسابی خوشحال و خندون بودم و صدامم در نمی اومد. مامان مونده بود که این همون پسر بداخلاق و غرغروی صبحه یا یکی دیگستتعجب

تو راه تو صندلی خودم نشستم و مناظر اطراف رو می نگریستم البته بیشتر تو ترافیک بودیم و ماشینا و آدمای تو اون رو نگاه می کردم انقدر بهشون زل می زدم تا بالاخره نگام کنن و منم بهشون بخندم و خنده ی اونا رو در بیارمنیشخند

ک

ک

ک

وقتی از بابا جدا شدیم بسمت پروما حرکت کردیم منم پسر خوبی بودم وتو کالسکم نشستم تا رسیدیم نزدیک پروما من تا چشمم به تلویزیون گنده ی تبلیغاتی جلوی پروما افتاد دست پاچه شدم و انقدر وول زدم که مامان مجبور شد منو بزاره بیرون البته محوطه ی اونجا هم برای قدم زدن من جای خوبی بود. هم تمیز بود و هم صاف و وسیع.

 

ک

ک

ک

ک

ک

مامانی دلم غش رفت دیگه منو بزار پایین تا برم ببینم چه خبرهسوال

 

ک

 

ک

وای عجب تلویزیون گنده ای پس دکمه هاش کو؟ چه جوری کانالو عوض کنم؟کنترلش کجاست؟سوال

 

ک

 

 

اینجا هیجانزده بودم و به جای راه رفتن بدو بدو می کردم مامانی چون باید مراقبم می بود عکسای خوبی نتونست بگیره و عکسا تار شد.

 

ک

ک

 

پشت ستونای بلند قایم شده بودم و دالی بازی می کردم

ک

ک

اینجا هم پریدم بیرون و جیغ زدمنیشخند

 

ک

دوباره اون تلویزیون گنده توجه ام رو به خودش جلب کردهیپنوتیزم

 

ک

ک

از بس راه رفتم خسته شدم دارم تلو تلو می خورم

 

ک

بهتره یکمی بشینینم و صفا کنیم آخیش

 

ک

پاشیم بابا ملت بدجوری نیگامون می کنن نمی زارن راحت باشیمابرو

 

خلاصه من که دل از اون محوطه نمی کندم تازه دلم می خواست برم تو چمنا که مامانی بغلم کرد و گذاشتم تو کالسکه و رفتیم داخل پروما. یکمی با مامان قدم زدیم  با دیدن آبمیوه ها بال بال می زدم برای همین مامان برام یه تکدانه خرید و منم مشغول نوشیدن بودم که یه مرتبه...........

اتفاق جالب اون روز: یه خانوم خنده رو با نی نی خوشگلشون اومد جلو و به مامانی گفت: مامان کوروش؟ مامانی گفت : بله شما؟ مامانی اون نی نی خوشگله گفت: من شهرزاد مامان آروین هستم. مامان از تعجب خشکشش زده بود آخه یکی از دوستای گل نی نی سایتیشو دیده بود اونم موسس کلوپ مامانای خرداد91 خیلی سورپرایز شده بود. آخه مامانی وقتی من تو شیمکش بودم یه عالمه دوست خوب پیدا کرده بود و هرروز می رفت تو کلوپ و با اونا دردو دل می کرد. موقع ای هم که نی نی های خردادی یکی یکی به دنیا می اومدن روزای خیلی خوبی بود هر روز یه مامانی می اومد و عکس نی نی شو میزاشت. روز و روزگاری داشت مامان با دوستاش.

سرتونو درد نیارم مامان شهرزاد خیلی ماه بود همون جوری بود که مامان همیشه تصورشو می کرد پر از انرژی مثبت و خنده رو البته نی نی آروین هم مثل مامیش گل بود و همش می خندیدلبخندبعدش ما با هم عکس گرفتیم :

ک

کلا آبمیوه هوش و هواسمو برده بود کوروش شکموخوشمزه

ک

ک

ک

بالاخره افتخار دادم و نگاه کردم تو دوربین

 

اون روز خیلی به ما خوش گذشت و دیدار یه دوست مجازی اتفاق خوبی بود امیدوارم بتونیم به دوستیمون ادامه بدیم و من و آروین جونی دوستای خوبی برای هم باشیمقلب

قربون همتون بای بای بای

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محمدرضا
9 تیر 92 15:33
ایشالا همیشه خوش باشی مامانی وگل پسری
دوست عزیز پسری ما تو2تا مسابقه شرکت کرده خوشحال میشیم به وبلاگش بیایبین وبهش رای بدین
پیشاپیش ممنونم


ممنون مامی امیر رضا موفق باشید
الهام مامان علیرضا
11 تیر 92 20:27
وااااااااااااااااای عزیزم
خوشحالم که بهت خوش گذشته

دوست هم که برای خودت پیدا کردی
کلی حال کردم از خوندنِ نوشته تون مامانی



مرسی خاله از محبتت علیرضا جونمو ببوس
هلیا دخمل خوشگل
12 تیر 92 9:54
سلام دوست عزیز کوروش جون و گل دختری خوبن دوست گلم لینک نکردی منتظرم


ببخشید تو بوب ملینا لینکت کردم اینجا هم انجام شد
مامان امیر حسین
13 تیر 92 12:25
سلام خوبین چه جالب منم مشهد زندگی میکنم. خوشحال میشم که به وب منم سر بزنیی. شما کجای مشهدزندگی میکنین. چه پسر و دختر نازی دارین خدا واستون نگه ش داره


سلام عزیزم ممنون بهم سر زدی حتما میام وبتون
زهرامامانه ایلیا جون
15 تیر 92 16:22
با دوتا پست جدید اپم بدو بیا دوست خوبم

-------------------------_(/_\)
-------------------------,((((^`/-
------------------------((((--(6-/-
----------------------,(((((-,,----/
--,,,_--------------,(((((--\"._--,',;
-((((\\-,...-------,((((---\----`,@)
-)))--;'----`"'"'""((((---(------´´
(((--\------------(((------/
-))-|----------------------|
((--|--------.-------'---- -|
))--/-----_-'------`t---,.')
(---|---y;---,-""""-./---/\--
)---/-.\--)-\---------`/--/
---|.\---(-(-----------\-\'
---||-----//----------\\'|
---||------//-------_\\'|ا
---||-------))-----|_\--||
---/_/-----|_/----------||
---`'"------------------\_|
برات اسب گذاشتم که زود بیای
فقط اسب سواری که بلدی ؟؟
آپم خوشحال میشم که بیای
امشب یا فردا شبم پست قرار وبلاگی رو میزارم
منتظرتم


اودم فقط این اسبه وحشی نباشه ما رو بندازه پایین ههههههههههههههه
مينا مامي سام
19 تیر 92 16:42
وااااي چه كار خوبي كرديد با هم رفتيد بيرون. من عاشق پروما هستما. هر وقت ميام مشهد همش ميخوام برم اونجا.
خوش باشيد دوستم.
براي كوروش و اروين جون


ممنون خاله جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد