بالاخره دندونای بالایی قندکم در اومد
عشق مامان سلام قربون اون چشمای معصومت بشم من دیروز بالاخره یکی از دندونای بالات بعداز 1هفته دیده شدن زیر لثه زد بیرون.دندون سومت مبارک باشه پسر خوشگلم
عزیز ذدلم نمی دونم چرا انقدر سخت دندونات داره درمیاد می دونی برای این دندونای بالایی چند وقته درگیری؟شبا بد می خوابی؟روزا بهانه می گیری؟فدات شم که انقدر باید سختی بکشی قند شیرین من
مدتیه که خیلی غر می زنی روزا همش دنبالم راه میری و می خوای بغلت کنم شبا هم معمولا بد می خوابی بعضی شبا تا نردیک صبح با هم بیداریم تازه اصلا بغل بابا نمی ری و می خوای تو بغل خودم باشی و راه ببرمت یه موقع هایی گیج و خسته میشم و احساس می کنم دیگه نمی تونم ادامه بدم و سرت غر میزنم. ببخشید که اینجوری میشه آخه خیلی بهم فشار میاد شب بیداری و خستگی های روز بهم فشار میاره و منم آخه آدمم دیگه مگه چقدر توان دارم؟خلاصه گاهی وقتا بینمون شیکرآب میشه و اوضاع یکم خوب نیست ولی در هر صورت بدون که دوستت دارم و همه ی این سختی ها رو به جون خریدم تا شاهد بالیدن و بزرگ شدن تو باشم قندک نازم خیلی خیلی دوستت دارم و از خدا می خوام که خودش مراقب تو باشه و بتونی این مرحله ی سخت زندگیتو به سلامتی طی کنی
چند تا عکس از حباب بازی تو و ملینا و چندتا عکسم از بازیت با صندلی برات میزارم عزیز مامان:
اینجا با خواهر جون حباب بازی می کردین
لباتو غنچه کردی و ادای ملی رو درمیاری
با دستت حبابا رو می ترکوندی و ذوق می کردی
عکسای صندلی بازی تو ادامه ی مطلب:
عزیز برات صندلی ملی رو اورد تا بشینی روش
داری برانداز میکنی و نقشه میکشی چجوری بری روش
حال تصمیمتو گرفتی
یا علی بریم بالا به امید خدا
آخ جونم موفق شدم حالا برای خودت دست می زنی
داری به چی فکر میکنی؟نمی دونم
مامانی صدات کرد تو هم نگاه کردی و خودتو لوس کردی قربون اون شکل ماهت بشم با اون دندونای قشنگت
اینجا هم بالاخره درست و حسابی نشستی تا یه عکس ازت بگیرم