من تو دوازده ماهگی چیکارا کردم(قسمت سوم)
بقیه ی شیرین کاری های من:
اینجا دارم به مامانی کمک میکنم آخه من عاشق جارو زدن هستم فرقی نداره برقی یا دستی همه جورشو دوست دارم
اینم برقیش:
والبته تی کشیدن که خیلی در انجامش ماهرم
و اینجا هم چون می خواستم تی رو بخورم و گوش به حرف مامانی نمی دادم مامان مجبور شد اونو ازم بگیره چون ممکن بود مریض بشم و منم به اسلحه ی گریه متوسل شدم که بی فایده بود
دارم ماشین بازی مینم دیدید قان قان
بازم اومدم سروقت کابینتا
این دیگه چیه شکرپاشه چرا پس خالیه
خب بزار ببینم فک کنم چاقوها اینجا بود این دیگه چیه؟
ای وای مامانی چرا در کابینتا رو بستی؟
ای وای خدا حالا چیکار کنم؟باید کولی بازی در بیارم شاید نتیجه بده
خداجون بی فایده بود مامانی دیگه گول گریه هامو نمی خوره بیچاره شدم دنیا انگار رو سرم خراب شد حالا بدون کابینت چیکار کنم؟
انگار یه نفر رفته دستشویی بدوم برم شاید بتونم برم تو
موقع خواب شد و من بازم دارم جابازی میکنم
اینم عکسای پارک ملت روز جمعه 3/3/92 یعنی روز پدر
تو ماشین لالا کردم و وقتی رسیدیم بابای مجبور شد بغلم کنه اینم کادوی روز پدر
این درختچه خوشگل که مامانی خوشش اومد و ازش عکس گرفت البته از من و بابا و درختچه
قربونت برم بابای خوشگلم بوسسسسسسسسسسس
و من بیدار شدم تا شیطونی کنم آخه حیف بود اون مناظر و اون طبیعتو از دست بدم
جای خواهر جونی خالی بود آخه از شب قبلش رفته بود خونه ی عزیزجون و صبحم رفته بود شاندیز.خواهر بدون من رفتی شاندیز نامرد
اینم یه عکس از تولد خانوادگیمون تولدم مبارک
آخیش بالاخره عکسای دوازده ماهگیم تموم شد البته این وسط من خیلی آتیش سوزوندم و نمی زاشتم مامانی کارشو بکنه و با اعمال شاقه کار مامان تموم شد. تو پست بعدی عکسای جشن تولد خانوادگیمون رو مامانی برام میزاره
به امید دیدار بای بای