من تو دوازده ماهگی چیکارا کردم(قسمت دوم)
سلام به همه ی دوستای گلم اول از همه می خواستم از دوستای عزیزی که به یاد من بودن و برای تولدم پیغام تبریک گذاشتن سپاسگزاری کنم (خاله مرجان مامان آران جونی_مسافران آسمانی_بابای ارشیا جون_مامان و بابای محمد پارسا جون_مامانی درسا جونی_مامان حسین جونی_مامان زهرا_مامان ملینا_خاله جونیم آزی_آریا جونی پسر خالم_بابا محمدم_بزغاله جون_و یه مامان مهربون که هیچ نشونی از خودش نداده بود)ممنون دوستای خوبم و خاله های مهربونم دوستتون دارم
بقیه ی عکسای دوازده ماهگی من توی این پست درج شده ببینیم:
این عکس جدید دندونمه که تو این عکس دومین دندون در حال نیش زدن بود
همچنان خوش خنده با دهان باز
فرار از خواب با قل قل بازی تو رختخواب
عوض کردن پوشکم خیلی مشکل شده و خودش یه پروژه سنگین شده برای مامانی. مجبوره با وسایل جورواجور سرمو گرم کنه تا فرار نکنم
عاشق کیف مدرسه ی ملینا شدم و تا ملی غافل میشه میرم سراغشو بهم میریزم ملینا هم این شکلی میشه
اینم لحظات خواب که به قول مامانی خیلی خواستنی میشم
اینجا هم مثل باباجون خوابیدم
وقتی با مامانی رفته بودم پارک خوشگذرونی
اینجا با دستم گلا رو نشون می دادم و می گفتم : اینننا
خب ...... بریم سر یخچال مثکه درش باز مونده و کسی حواسش نیست پس برم یه سر و گوشی به آب بدم تا کسی نفهمیده
حالا یه خیار خوشگل برداشتم در جا میوه ای رو ببندم
اوا شما اینجایید ههههههههههه خودم برای مامان لوس کنم تا دعوام نکنه
اینا دیگه چیه آهان همونیه که مامانی میگه جیزه. ببینم چرا جیزه؟
چشم مامانی رو دور دیدم و........
مامان اومد بهتر خودم باز براش لوس کنم تا دعوام نکنه
خب مثکه دیگه نمیتونم به چاقوها دست بزنم حالا بریم سراغ چیزای دیگه
زیاد جالب نیست ولی خب بهتر از هیچیه
به علت طولانی بودن ماجراهای من بقیه شو تو پست بعدی میزاریم بای