کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قندک مامان

نفسای مامان در تهران

تو این پست عکسای ملینا و کوروش در تهران رو می زارم دو هفته ای که تهران بودیم مامان جونم و خواهر مهربونم آزی حسابی زحمت کشیدن و خجالتمون دادن کوروش خان که همه ی خونه عزیزشو زیرو رو کرد و عزیز مجبور شد همه چیز رو از دست آقای کنجکاو جمع و جور کنه تا کمد دیواری ها و دمپایی های تو بالکن و لباسشویی و لباسای تو کمد و در پوش لوله بخاری و ............... از دست کوروش در امان نبودن خلاصه حسابی شیطونی کرد و از در و دیوار بالا رفت. ملی خانومم که با خاله آزی حال می کرد و همش به ددر دودور بود یه روز پارک لاله یه روز ساعی _ آب و آتش_ پارک دانشجو خلاصه همش ددر بودیم و حوصلش سر نمی رفت.خاله مریم و خاله آرزو آجی های مهربون خودمم که خیلی زحمت ...
14 شهريور 1392

عکس از تهران و شمال_اسباب کشی _یه مامان گرفتار

دخمل گلم _پسمل گلم سلام به روی ماهتون این روزا مامان خیلی کم میاد تو اینترنت و وبلاگتون رو به روز میکنه چون مامانی حسابی گرفتاره آخه از وقتی برگشتیم مشهد دنبال خونه بودیم و بعدشم که باید اسباب اثاثیه رو جمع میکردم تا زودتر بریم خونه ی جدید آخه خونه ی خودمون هنوز آماده نشده و باید یه سال بریم تو یه خونه ی اجاره ای تا ایشالا خونه ی خودمون آماده بشه خلاصه بعد از کلی گشتن دنبال یه خونه ی مناسب بالاخره من و بابایی یه خونه ی خوب پیدا کردیم فقط تنها ایرادش اینه که طبقه ی 4 بدون آسانسوره ولی خب تو خونه خیلی مرتب و خوبه و از خونه ی قبلی بزرگتره که ارزش داره حالا قراره اگه خدا بخواد جمعه اسباب  ببریم یکی دو روزه که مشغول تمیز کردن و بردن مقدار...
13 شهريور 1392

پسر باهوش ما و دست گل به آب دادنهاش

  عزیز دل مامان سلام این روزا شما خیلی شر و بلا شدی و مرتب یه دسته گل به آب میدی. در ضمن خیلی باهوش و ذکاوت هستی و تقریبا هر روز که چه عرض کنم هر ساعتی از زندگیت یه چیز تازه رو تجربه میکنی یا یه کلمه ی تازه به زبون میاری و زندگیت فوق العاده پر بار و تجربه است شایدم برای همین پر از انرژی و انگیزه هستی و روزات اصلا تکراری و خسته کننده نیست. کاش روزگار همه ما اینجوری می گذشت و هممون اینجوری پر از انگیزه و تلاش بودیم. پسر گل ما خیلی باهوش و زرنگه هزار ماشالا به جونش. دامنه ی لغاتش که به سرعت در حال گسترشه و روزی چند کلمه ی تازه به زبون میاره. در مورد اتفاقات و ماجراهای روزمره هم هر روز یه چیز تازه کشف میکنه و در کمال ...
15 مرداد 1392

کوروش ماستی

پسر خوشگل من این روزا زیاد با اسباب بازیهات سرگرم نمی شی انگار که برات تکراری هستن و زیاد جذابیتی ندارن عوضش یه چیزایی خیلی خوب سرگرمت میکنه میگی چی؟ خودت نیگا کن: آره درسته یه کاسه ماست سرگرمی خوبیه تا برای دقایقی نه چندان کوتاه شما سر جات بشینی و تکون نخوری و سرگرم بشی. نمی دونم این کاسه ی پر از ماست چی داره که انقدر برات جالبه وقتی انگشتای کوچولوتو تو کاسه فرو میکنی انگار که حس خوبی بهت میده با ماستا بازی میکنی و کم کم کل دستت تو کاسه می چرخه و کمی بعد از سز تا پا پر از ماست میشی. نمی دونم چی فکر میکنی و چی دستگیرت میشه از بازی با ماست ولی می دونم هرچی هست خیلی برات لذت بخشه.قربون پسر کنجکاوم بشم من مامانم که این جو...
2 مرداد 1392

کلاس یوگای کوروش

کوروش جونم می دونی که وقتی تو شکم مامانی بودی من نه ماه تموم می رفتم یوگا ماهای آخر عملا کاری نمی کردم و بیشتر از انرژی اون فضا و همصحبتی با دوستای گلم استفاده می کردم ولی بودن تو اون محیط برام تجربه ی خیلی شیرینی بود.وقتی به دنیا اومدی همه از آرامش وجودت و اینکه یه حس خوب و آرومی به آدم میدی حرف میزدن.و این واقعیت داشت تو خیلی با نوزادای دیگه فرق داشتی خیلی آروم بودی و به ندرت گریه می کردی.خیلی عاقل بودی و به صداهایی که در اطرافت شنیده میشد به دقت گوش می دادی. وزنت خیلی خوب بود سرعت رشدت خیلی عالی بود خیلی زود راه افتادی (ده ماهگی )نسبت به محرکهای پیرامونت واکنشهای درستی می دادی. همین جوری که بزرگتر می شدی کارایی می کردی که من حیرت می کردم...
20 تير 1392

بالاخره دندونای بالایی قندکم در اومد

عشق مامان سلام قربون اون چشمای معصومت بشم من دیروز بالاخره یکی از دندونای بالات بعداز 1هفته دیده شدن زیر لثه زد بیرون.دندون سومت مبارک باشه پسر خوشگلم عزیز ذدلم نمی دونم چرا انقدر سخت دندونات داره درمیاد می دونی برای این دندونای بالایی چند وقته درگیری؟شبا بد می خوابی؟روزا بهانه می گیری؟فدات شم که انقدر باید سختی بکشی قند شیرین من مدتیه که خیلی غر می زنی روزا همش دنبالم راه میری و می خوای بغلت کنم شبا هم معمولا بد می خوابی بعضی شبا تا نردیک صبح با هم بیداریم تازه اصلا بغل بابا نمی ری و می خوای تو بغل خودم باشی و راه ببرمت یه موقع هایی گیج و خسته میشم و احساس می کنم دیگه نمی تونم ادامه بدم و سرت غر میزنم. ببخشید که اینجوری میشه آخ...
10 تير 1392

حال و احوال کوروش از زبون مامان

    سلام عشقم نفسم نانازم زندگیم امروز مامانی اومده تا از حال و احوال این روزات بنویسه البته نه از زبون شیرین شما_این بار خواستم از طرف خودم بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و این پست رو خوندی حس و حال این روزامو درک کنی. عشقم این روزا شما خیلی شیطون شدی ماشالا از صبح تا شب داری راه میری و شیطونی می کنی همش در حال راه رفتنی و کمتر نشسته می بینمت. در ضمن خیلی هم زمین می خوری بعضی وقتا خیلی محکم زمین میخوری و دردت می گیره و گریه میکنی گاهی کارای خطرناک می کنی و منو می ترسونی مثلا می ری سراغ کابینت و دست به لیوانا و ظرفا میزنی یه بار در قندونو پرت کردی و شکست یه بارم در حالی که استکان تو دستت بود افتادی رو سرامیکا و لیوان تو دستت شکست ولی...
24 خرداد 1392

برای محمدم

مرد که باشی... مجبور می شوی غیر ممکن ها را تجربه کنی... مجبوری دردها را تحمل کنی و با لبخندت بگویی تمام می شود... پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت... باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیر ممکن ها را می بیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم... دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت....... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است... همسرم مهربانم بی بهانه روزت مبارک     ...
1 خرداد 1392

درد و دل با پسرم

عزیز دلم سلام حال و احوالت خوبه؟نمی دونم الان که داری این مطلب رو می خونی چند سالته؟ کلاس چندمی؟چه حال و روزی داری؟سرحالی یا ذهنت درگیر درس و کار و زندگیته؟ نمی دونم فقط اومدم بهت بگم این روزات خیلی قشنگ و دیدنیه این روزا وقتی نگاهت میکنم از وجودت لذت می برم از این همه شور و اشتیاقت از پویایی و حرکتت از شادابی و نشاطت از برق تو چشمات و از گرمی دستات از خنده های از ته دلت و از گریه های سوزناکت از تلاش و پی گیریت برای رسیدن به اهدافت و از زیرکی و باهوشیت برای حل مسایلت از همه چیزیت لذت می برم میدونی چرا؟ چون رنگ زندگی داره چون عطر نفس کشیدن و تحرک داره چون از کسالت و افسردگی خبری نیست چون از یاس و ناامیدی خبری نیست وقتی نگاهت می کنم عشق میکنم...
28 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد