کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

قندک مامان

آغازی دوباره

چه زیباست حس آغازی دوباره تولدی دوباره بودنی دوباره کوروش عزیزم                      می خواهم بدانی آمدنت چگونه عادت بودنم را بر هم زد و مرا به یاد خودم  به یاد عشق  به یاد بوهای گمشده ی گلهای اطلسی و شب بو  و به یاد شمعدانی های معصوم باغچه ی کودکی ام و به یاد زندگی که گهگاه روی طاقچه ی عادت از یادم می رفت انداخت می خواهم بدانی وقتی در 5 خرداد 91 بین هوش و بیهوشی تو را زنده تر و بیدارتر از نه ماه گذشته در کنارم دیدم و حس کردم انگار یکبار دیگر خدای مهربانم تمام زندگی _ تمام زیباییها _ تمام گلها _تمام درختان...
5 خرداد 1394

کنگ و طبیعت زیباش

  جمعه 25/2/94 ما بسمت روستای زیبای کنگ که گفته میشه ماسوله ی خراسان هست حرکت کردیم.تصمیم داشتیم بعد از خوردن صبحونه به پیاده روی بپردازیم و تا هرجایی که شد و بچه ها خسته نبودند راه بریم و بعدش برای نهار به طرقبه بریم.   در ابتدای مسیر جایی اتراق کردیم و صبحونه خوردیم و چندتا دونه عکس انداختیم این عکسم کوروش خودش از خودش گرفت(میخوام از خودم عسد بدیلم) صورت کثیفشم ماستیه اشتباه نشه یه وقتی فقط ماست چکیده هست که مالیده به دماغش سنگ پراکنی در رودخانه       مشغول فوت کردن قاصدک در بین راه کوروشی همش میخواست وایسته و آّ بازی کنه و راه نمیامد و ما هی مجبور بودیم که...
3 خرداد 1394

در آستانه ی سه سالگی

پسر قشنگم نزدیکه که دیگه سه ساله بشی و این روزا بیشتر از همیشه دوستت دارم و از وجود نازنینت لذت میبرم با شیرین زبونیهات و با با بازی کردنات دلبری میکنی و هر روز کلمات جدید و حرکات تازه ازت می بینم.البته گاهی بدقلقی هایی داری و واقعا کلافه میشم با بداخلاقی میخوای به هدفت برسی و اگر مراقب نباشم امکان داره کمی به سمت اشتباه برم و یه جورایی تربیتت خراب بشه برای همین گاهی مجبورم جدی تر باشم و با قدرت بهت بگم:نه! و در مقابل شما هم کوتاه نمیای یا بد اخلاقی میکنی یا میگی:مامان دیگه دوستت ندارم برو بایات قهرم! برو پیش مامانت! اینجور مواقع انقدر خنده ام میگیره که نگو نمی دونم این حرفارو از کجا در میاری؟ یه روز که گفتی برو پیش مامانت من گفتم: آخه مامان...
22 ارديبهشت 1394

شروع کلاس موسیقی

  اولین جلسه کلاس موسیقی پسرم دیروز برگزار شد   پسرم اینجا نقطه ی آغازیست برای تو برای شکفتنت برای بالیدن یک احساس و برای شاد بودنت و برای من نقطه ی آغاز یک رویاست.... البته این یک کلاس رسمی نیست کاملا خودجوش و بیشتر حکم یک بازی شیرین و دلنشین برای توست هیچ عجله ای نیست همه چیز کاملا خودجوش و آهسته پیش میرود. هدف ما رسیدن به شادی توست  شادی تو و لذت بردنت از آنچه در وجودت نهفته از همه چیز مهمترست پس آرام و آسوده باش که آرامش و خوشحالی تو همه ی آن چیزی ست که من از خدایم میخواهم   اولین قدمهای کوچکت برای رفتن به کلاس   آماده برای حضوری سبز با گل زیبایی که برای مربی چیدی   ...
21 ارديبهشت 1394

نیشابور و ثبت خاطرات زیبا و به یاد ماندنی

شیرینترین قسمت برای کوروش دوستی با پویا و بازی با اون بود     صبح جمعه 11 اردیبهشت ما عازم شهر نیشابور شدیم هم برای تفریح و هم برای دیدار و مراسم بله برون عمو میلاد. صبح که بیدار شدیم آب قطع بود و وسایل صبحونه رو برداشتیم تا توی راه صبحونه بخوریم قرار بود تو مسیر از یکی دوجا دیدن کنیم برای همینم به سرعت راه افتادیم بسمت کاروانسرای فخر داوود داخل کاروانسرا چیز خاصی نداشت تعدادی ظروف سفالی قدیمی و ماشین نخریسی قدیمی و تابلوهای عکس نه چندان قدیمی بود سفره خونه ای داخلش درست کرده بودن و چای و آش رشته و دیزی و.. می فروختند سماور ذغالی خیلی باحال و چای ذغالی که زیاد خوش طمع نبود ولی جالب بود در ادامه ...
20 ارديبهشت 1394

دره ارغوان در اردیبهشت زیبا

    سلام سلام من اومدم با یه پست جدید و عکسای خوشگل از روزای اردیبهشتی مون این روزا ما بیشتر سعی میکنیم بریم تو طبیعت و از هوای لطیف بهاری استفاده کنیم جمعه 4 اردیبهشت برنامه بازدید از دره ی زیبای ارغوان بود که تو این موقع از سال پر از گلهای ارغوانی رنگ ارغوان هست و بسیار منظره ی زیبایی رو به ما هدیه میکنه بریم روی عکسها در ابتدای مسیر پیاده روی بودیم وتازه بساط صبحونه رو جمع کرده بودیم تا برای پیاده روی بسمت رودخونه و روستایی که در اون نزدیکی بود راه بیفتیم پشت سر کوروشی گلهای زیبای ارغوان دیده میشه که دارن خود نمایی میکنن اینم یه فیگور دیگه از آقا کوروش   پدر و پسر طبیعت گرد...
16 ارديبهشت 1394

آخرین ماهگرد سال دوم

پسرم 35 ماهگیت شاد باش تماشای لحظات رشد و بالیدنت شده تمام دنیای من دیدن بازیهای کودکانه ات زیباترین سریال زندگی من است و شنیدن صدای خنده های دلنشینت بهترین موسیقی دنیاست دوستت دارم و به داشتنت افتخار می کنم     سلام پسر نازم حالت خوبه؟دیروز آخرین ماهگرد دومین سال زندگیت بود و شما 35 ماهه شدی. مبارکه پسر عزیزم روز به روز بزرگتر و عاقلتر میشی و من هر روز چیزای جدیدی از وجود نازنینت کشف می کنم و البته تربیت به مراحل حساستری رسیده و با دقت بیشتر باید انجام بشه. گلم این روزا بیشتر از هر وقتی جستجوگر شدی و سوالاتت هر روز بیشتر از روز قبله مرتب در حال صحبت کردن و پرسیدن هستی و تو ذهن پاکت هزار و یک سوا...
6 ارديبهشت 1394

نوروز 94(قسمت دوم)

و اما ادامه ی عکسای نوروز بازم در ادامه ی مطلب: این عکس مال شب چهارشنبه سوری هست که جلوی خونه ی ما همه فامیل جمع شدند تا آتیشی روشن کنیم و جشن بگیریم   دو تا عکس جا مونده از بوستان آّب و آتش   و در ادامه فردای اون روز به باغ وحش ارم رفتیم که البته رومینا عزیزم دوباره از قزوین به تهران اومدند تا مجدداخاطره زیبای یک روز بهاری برامون ثبت بشه بعد از بازدید از باغ وحش به بوستان قیطریه رفته و کباب کوبیده ی خوشمزه ای که بابا محمد درست کرده بود رو نوش جون کردیم اما متاسفانه عکسی از اون روز در دست نداشتم     فرداش من بدجوری سرما خوردم و افتادم تو رختخواب برای همینم بابایی کوروش ...
31 فروردين 1394

نوروز 94(قسمت اول)

بالاخره قسمت شد بیام و عکسای جدید بزارم بی معطلی تا گل پسر خوابه بریم سراغ عکسا و توضیحات روی عکس: (بنا به درخواست نی نی وبلاگ به ادامه مطلب می رویم و از گذاشتن عکس در این فضا خودداری میکنیم)     توی جاده در مسیر رفت بسمت تهران اینجا بعد از سبزوار توقف کردیم برای خوردن صبحانه که جای همه ی دوستان خالی خیلی خوش گذشت.کنار مزرعه زعفران نشستیم و جای ساکت و بکری بود صدای باد و بوی دلنشین گلهای داخل مزرعه و نوای پرندگان روح و روان آدم رو نوازش می کرد دوست نداشتیم از اینجا بریم ولی وقت تنگ بود و باید به راهمون ادامه می دادیم.اینجا بابایی برای اقایی که در مرزعه کار میکرد صبحانه برد وکوروش سوار تراکتور شد و تجربه ی تراکتور سو...
30 فروردين 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد