اولین سفر نوروزی من 1
سلام بر همه ی عزیزان و دوستان گلم سال نو مبارک من برگشتم با یه عالمه عکس خوشگل و ماجراهای خوب که از اولین سفر نوروزی من به یادگار مونده اول از همه بگم این طولانی ترین ددر زندگی من بود (دو هفته) بعد از برگشتن از این ددر توپ حسابی بی قرارم و اصلا نمی تونم توی خونه بند بشم بیچاره مامانی حالا با من چه کنه؟
جاتون خالی من بهمراه مامان و بابا و ملینا و عزیزجونم و باباجونم و عمو مسعود و زن عمو آتنا رفتیم بابلسر و دو شب اونجا موندیم من که برای بار اول بود تو عمرم یه عالمه آبه رو تو یه جا میدم عاشق دریا شده بودم فقط حیف که آبش سرد بود و نتونستم آب بازی کنم ایشالا تابستون بازم برم دریا و یه دل سیر آب بازی کنم تا بابایی منو میبرد لب دریا دست و پا میزدم و دلم می خواست بپرم تو آب خلاصه بعد از دو روز رفتیم سمت رامسر ویلای بابا اصغر جونی و سه روزم اونجا بودیم هوا حسابی خوب بود و خدا رو شکر تونستیم از طبیعت استفاده ی کافی ببیریم
بعد ما از عزیز جون اینا جدا شدیم و بسمت روستای ماسوله رفتیم تا بعدش بریم تهران قرار بود توقف چند ساعته داشته باشیم ولی به دلیل اینکه شب به ماسوله رسیدیم و حسابی خسته بودیم یه شب اونجا خوابیدیم و فردا نزدیکای ظهر بعد از دیدن طبیعت و خونه های زیبای ماسوله بسمت قلعه رودخان رفتیم تا اونجا رو هم ببینیم آخه همه از اونجا تعریف می کردن و دوست داشتیم ببینیم چه جور جاییهالحق و والانصاف جای قشنگی بود و طبیعتش فوق العاده زیبا بود ولی پیاده روی زیادی داشت تا به قلعه برسیم برای همین ما تا بالا نرفتیم و برگشتیم بعد بسمت تهران رفتیم و ساعت 1 شب رسیدین خونه ی عزیز اینایکهفته هم تهران بودیم و دید و بازدید از اقوام و عروسی مهران پسر عمه مامان(پسر خاله بابا) و عیددیدنی و تفریح و رفتن به چیتگر و..... حاصل 1هفته موندن تو تهران بود در مجموع سفر خیلی خوبی بود جاتون خالی
اینم عکسای یادگاری از اولین سفر نوروزی من:
تو جاده در حال رفت فقط با خوراکی سرگرم میشدم و اصلا حاضر به نشستن توی صندلی خودم نبودم
نزدیکای سال تحویل تو چشمه علی توقف کردیم و ناهار خوردیم و چون چند دقیقه به سال تحویل مونده بود همونجا وایستادیم تا سال تحویل بشه
بازم بخور بخور برای اولین بار تو زندگیم مزه ی بستنی رو چشیدم
ملینا یادم داده بزنم قدش دستمو بالا می برم تا ملی بزنه کف دستم
عیدی من از طرف مامان - بابا جونم هم برام یه خرس طبل زن گرفته
بابلسر ما مشغول بازی مامان مشغول خریدبابایی=
از لحظات کمیابی که تو صندلیم بند می شدم البته تو خواب
خرگوش کوچولو
بازم در حال خوردن عاشق آب هویجم
هتل رامسر این دو تا آقای هنرمند همه رو مجذوب خود کرده بودن منم همین جور بهشون زل زده بودم
سفره ی هفت سین سنتی هتل رامسر
رو شونه های بابا خیلی کیف می کنم بابایی خیلی دوست دارم
بابایی:چار لاخ مو دارم داری میکنی نصفشو ملی کنده تو هم بقیه شو بکن
بابایی - کوروش - عزیز جون
جنگلای نور
من و عزیز جونم
سوار کالسکه نشده بودم که شدم
جواهرده - دارم لپای گلی خواهر جونی رو میخورم آخه خیلی خوشمزست
تو تله کابین رامسر
باباجون- بابایی- کوروش در خواب ناز- عزیز جون
ملی -مامان- کوروش خواب- بابایی
ماسوله
بازم بخور بخور عاشق آش دوغ شدم به هیچکس امون نمی دادم
قلعه رودخان - ملی جون سفت منو بگیر ولم نکنی یه وقتی
خب اول ضدآفتابمو بزنم آماده میشیم برای رانندگی
آماده اید؟کمربندا رو ببندین سفت بشینید که رفتیم
حالا وقت مطالعه ست کوروش:لالی لالی لالی
این عکسا مربوط به هفته ی اول سفر ما بود عکسای تهران و هفته ی دوم رو ایشالا تو پست بعدی مامانی برام می زاره
دوستون دارم خیلی زیاد بوس بای