کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

قندک مامان

تنبلی مامان و خراب شدن رم ریدر

سلام بر پسر زیبای خودم  خوبی پسرکم؟ تقریبا یه ماهی میشه که برات پست جدیدی نزاشتم و وبلاگت سوت و کوره بعضی از دوستان عزیزم نگران حالمون بودن و برامون پیغام گذاشتن ببخشید دوست جونا دلیل نبودن ما تنبلی من و البته خراب بودن رم ریدر بود و دلیل دیگه ای نداره  الان نمی تونم عکسای جدیدتو بزارم ولی اومدم تا از حال و احوال این روزات و شیرین زبونیات بنویسم . هفته ی گذشته ما یه سفر کوتاه به تهران داشتیم و برای عروسی پسر عموی من و یا به عبارتی پسر دایی بابایی رفتیم تهران که با اینکه مدتش کوتاه بود خیلی خوش گذشت جای همه خالی. روز سه شنبه عروسی تو باغ بود و شما چون هیچکسی رو نمی شناختی و همه چهره ها به نوعی برات آشنا بود کمی نگران بو...
16 شهريور 1393

گردش و تفریح با بابایی

عشقم سلام تو این پست می خوام برات عکسای ده روز گردش با بابایی رو بزارم آخه بابا تقریبا ده روز تعطیلات تابستانی داشت و ما بخاطر گرمای شدید هوا ترجیح دادیم که مشهد بمونیم و همینجا بریم گشت و گذار که البته بیشتر تو پاساژا و طرقبه شاندیز می چرخیدیم  رو عکسات توضیح میدم:     وقتی میریم فروشگاه برای خودت میچرخی و هرچی دوست داری برمیداری   جدیدا از ملی یاد گرفتی پنجره ماشینو بکشی پایین و بری اون بالا بشینی که خیلی کار خطرناکیه برای همینم پنجره ها قفل میشن و فقط با نظارت خودم میتونی بری بالا و کیف کنی   وقتی میریم شاندیز دوست داری همش آب بازی و گل بازی کنی ...
18 مرداد 1393

دلیل شادی و خنده ی من

گلگلکم این داستان سوال کردنات هنوز ادامه داره و کلی سوژه شده برای بوسیدن و آغوش گرفتنت بزار تا بگم چند روز پیش تو ماشین بودیم  معمولا بعد از طی مسافتی شما حوصله ات از تو صندلی خودت بودن سرمیره و میای وسط دو تا صندلیای جلو وایستاده و ددددد برقص و آواز و بابا کرم و دوستت دارم .......... آهنگ بابا کرم رو تقریبا چهار پنج باری تکراری درخواست میدی  و اگه بهت بگیم نه جیغ و داد و هوار ...... خلاصه وقتی حسابی باباکرمتو خوندی و رقصیدی خسته میشی و روی کنسول نشسته بازم مثل همیشه بعد کم کم و موذیانه میای جلو تا خودتو به بغل من برسونی  وقتی هم میای جلو بازم طبق معمول همیشه دست به همه چیز میزنی برف پاکن و چرا...
17 مرداد 1393

یه دنیا سوال؟؟؟؟؟

یه صدایی از بیرون خونه میاد! کوروش: مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای ماشین بود پسرم!  کوروش: ببینم! مامان کوروش رو بغل میکنه میبره پشت پنجره تا ماشینا رو ببینه کوروش: دوداس(کجاست) ؟ مامان:رد شد رفت دیگه پسرم دو دقیقه بعد .......... دوباره صدا میاد این بار صدای بازی بچه ها کوروش:eehhhh مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای بچه هاست دارن بازی میکنن کوروش:ببینم!  باز مامان بغلش میکنه میبره پشت پنجره تا بچه ها رو ببینه دو سه دقیقه بعد دوباره صدا میاد اینبار صدای بسته شدن در خونه همسایه... کوروش:eeeeeehh  مامان دون چی بودش؟ مامان :صدای ...
12 مرداد 1393

حرفای بزرگونه از یه دهن کوچولو

سلام پسر خوشگلم خوبی خوشی؟ این روزا بلبل زبونیات زیاد شده ماشالا هر روز که می گذره چیز تازه ای یاد می گیری و حرفای گنده گنده میزنی که من و ملینا رو متعجب می کنی   تو این پست می خوام از حرفای بزرگونه ای که از یه دهن کوچولو و خوشگل در میاد بنویسم برات: یه روزداشتم خیاطی می کردم اومدی نگاهم کردی گفتی :مامان جون با دقت! گفتم چی؟ آخه شک داشتم که درست شنیدم باز گفتی با دقت! قربونت برم که می فهمی بعضی کارا باید با دقت انجام بشه مثل خیاطی کوروش : مامان جون بیا بازی کینم یه بازی عالیییییییییی! کوروش : مامانی بیا بازی! مامان: کوروش بیا بریم تو اتاق اونجا خنکتره. کوروش: نه دیگه اینجا دیگه( با یه اخم شیرین و خواستنی) ک...
28 تير 1393

شکفته شدنت شاد باش( برای خواهرم)

نعمت آسمان همیشه باران نیست گاهی خداوند کسی را نازل می کند به پاکی و زلالی باران مثل باران به طراوت باران.......   چه روز قشنگی بود روز شکفتنش آن روز باران می بارید در گرمای تابستان بارانی نرم و لطیف وجودمان را شستشو داد همانا باران نبود فرشتگان پروردگارم بودند که برای رفتن فرشته ی کوچکی از جمعشان بسوی زمین می گریستند   و امروز تکرار آن روز قشنگ است دختر نازنینم ممنونم که آمدی و با آمدنت دنیای مرا زیبا و شیرین ساختی زادروزت شاد باش       ...
23 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد