کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

قندک مامان

حکایت این روزهامون

1391/10/18 13:27
249 بازدید
اشتراک گذاری

 

کوروشم دلبرکم شیرنکم

 

این روزها زمانهایی برامون پیش میاد  که من خیلی خسته و درمونده میشم زمانهایی که تو بیتابی میکنی و فقط در آغوش من آروم میگیری دغدغه ی درس و مشق ملینا کارهای خونه و رسیدگی به امور منزل و ...

 

این جور موقعها برای یک لحظه انرژی مامان تحلیل میره و حس تنهایی و غربت سراسر وجودم رو پر میکنه و آرزو میکنم ای کاش کسی بود تا برای چند دقیقه کوروشم رو پیشش میزاشتم و با خیال راحت به امور دیگه میپرداختم ای کاش کسی بود کنارم تا ازش میخواستم به ملینا توی درس و مشقش کمک کنه ای کاش همصحبتی بود تا فقط میشنید بدون اینکه در مورد من قضاوت کنه یا نصیحتم کنه

و درست در همون لحظه که من کم میارم و به این اگر ها و چرا ها میاندیشم ناگهان چشمم به صورت ماه تو میافته و تو آنچنان لبخند زیبایی نثارم میکنی که همه چیز رو با اون خنده ی نازت زیرورو میکنی و انرژی از دست رفته ی من رو به من برمیگردونی

به راستی تو که هستی ؟تو چه موجود نازنینی هستی؟ از کدوم دنیا اومدی؟ با خودت چه پیامی اوردی؟

اینقدر به من انرژی مثبت می بخشی که میتونم از پس سختترین موانع هم بربیام

تو با این قد نیم وجبیت و با این خنده های شیرینت با این صورت نورانی و سفیدت مثل ماه تو دنیای من میدرخشی

عزیز دل مامان می پرستمت عاشقانه می خوامت

انقدر دوستت دارم که گاهی میخوام تو بغلم فشارت بدم ولی جلوی خودمو میگیرم و به بوسه ای از اون لپای نازت اکتفا میکنم

عاشقتم فسقلیه خوش خنده ی مامان

 

شیرین مامان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد