سرماخوردگی قندک - پروژه جیش - شیرین زبونیاش - سفر تهران
قند عسلم سلام دو سه روزه که سرما خوردی و حال نداری و شبا تا صبح نمی خوابی از طرفی چون نوم نو هم ترک کردی اوضاع جالب نیست چون مسکن نداری دیگه نوم نو به رویاها پیوسته و شما خیلی کم سراغشو می گیری. پروژه جیشم خدا رو شکر به جاهای خوب رسیده و پی پی رو کاملا می گی و جیشو یک خط در میون.دیشب رفته بودیم طرقبه تا حال و هوایی عوض کنیم یه دفعه گفتی جیش! با اینکه بیرون پوشکت می کنم ولی دیگه دوست نداری تو پوشک جیش کنی فکر کنم باید دیگه اصلا پوشک نکنم!
بریم ادامه مطلب تا بقیه جریانات رو برا بگم:
اینجا جمعه بود و صبح کله سحر ما رو بیدار کردی حسابی شیطونی کردی و ظهرش ناهار بابایی برامون کباب زد شما هم طبق معمول پای منقل بودی وقتی داشتیم غذا میخوردیم سر سفره خوابت برد
این پاهای کوچولو مال کوروش خان ماست که میندازه رو هم عکس از خاله آزی
جمعه 9/3/93 رفتیم باغ امام رضا خاله اینا هم با ما بودن و خیلی خوش گذشتش
کوروش و عمو مسعودش
عاشق دنت هستی و تا میریم سوپر میدویی برای خودت یکی بر میداری
یاد گرفتی بگی تی ام بکس البته ملینا خانوم یادت داده دستاتو علامت تی ام بکس کنی و بگی تی ام بکس!
این عکس ماجراهایی داره: یه روز مشغول مطالعه کتاب بودم جنابعالی هم علاقه فراوانی به قیچی پیدا کردی و باهاش کاغذ پاره میکنی داشتی برای خودت کاغذ قیچی می کردی . یه دفعه دیدم رفتی بالا سرم و بعدش قیچ! یه دسته مو افتاد رو کتاب و فهمیدم بعله موهای نازنینمو قیچی کردی منم شوک شده بودم گفتم کوروش چیگار کردی با خوشحالی جیغ زدی انگار خیلی خوشت اومده بودم و دوست داشتی تکرار کنی بعد قیچ کردن همه چیز شروع شد لباست رو فرشی کلا طرف هر چیزی می رفتی تا قیچی کنی و منم
کوروش قیچی به دست!
فروشگاه شهرداری مکان مورد علاقه شماست بعضی روزا با هم میریم اونجا شما هم هر چی دلت میخواد بر میداری
تو کارای خونه خیلی دوست داری همکاری کنی موقع نخود پاک کردن اومدی کنارمو کمکم کردی آخرشم رفتی تو ظرفش و گفتی توپ تو! انگار استخر توپ بود
عاشق شهربازی و کلوپ پاندا هستی تا از کنارشون رد میشیم میشناسی و اگر نریم دمار از روزگارما در میاری اینچا کلوپ پانداست که ساعتها شما رو سرگرم میکنه
عاشق میوه های این فصلی و از همه بیشتر توت فرنگی و آلبالو دوست داری
موبایل مامانی جز یکی از وسایل شخصیت شده و اگه بهت ندم سر و صدا راه میندازی اینجوری
روابط اجتماعیت بیست بیسته وقتی میریم پارک زود با بچه ها دوست میشی
با خواهر جون گاهی مثل عاشق و معشوق و گاهی هم میزنید به تیپ هم که البته به خاطر اینه که شما می خوای به وسایلش دست بزنی
اینجا هم دسته گل به آب دادی صدای خرچ خرچ شنیدم و اومدم دیدم داری با تمام نیرو ماژیکو میکشی به فرش و تشک منم این شکلی شدمالبته تو عکس بخش کوچکی از ماجرا گرفته شد از سر تا ته تشک و فرش این شکلی شده
تازه وقتی ازت گرفتم طلبکارم شدی و دوست داشتی کار ناتمامو به اتمام برسونی
اینم هنرات رو پاهات
چادر نمازو میاری میدی بهم میگی سرم کن بعدش وایمیستی به نماز خوندن: اله اتر!
اینجام عزیز داشت نماز میخوند شما هم محبتت گل کرده بود و داشتی بهش اسنک تعارف می کردی!
این گلا رو ملی برای خودش تزیین کرده بود بهت گفت دستش نزنی شما هم مثل آقاها نشستی کنارش و فقط تماشا کردی
اینجام داری نقشه میکشی چجوری ترتیب این گلا رو بدی
کوروش خان و کادوی روزمردش
تا میگم بخند تا ازت عکس بگیرم اینجوری میخندی
خلاصه خیلی خوردنی و بامزه شدی تازگیا جملات کامل میگی و شیرین زبونیات بیشتر شده . یه شب داشتیم شام میخوردیم که اومدی بالا سرم و موهامو کشیدی بعدم می خندیدی میگفتی موهاتو نندم! موهاتو کندم ! منم میگفتم الان میخورمت بعدش فرار میکردی خلاصه خوشت اومده بود هی تکرار میکردی داشتی کچلم میکردی
برای خودت بلبل زبون شدی و همش حررف میزنی شعر میخونی و اتوار میای بعدش دلم میخواد بخورمت
شعر گل پامچال و مادر منو که از نوزادی موقع خواب برات میخوندم یاد گرفتی بعضی وقتا وقت خواب تا میام شروع کنم به خوندن خودت تند تند می خونی و من ملی میخندیم
گاهی شعرای حافظو موقع خواب براتون میخونم و شما هم ادامو در میاری و یه چیزایی بلغور میکنی انگار داری حافظ میخونی
اسم ملینا از ننا به ملما و سپس به ملینا ارتقا پیدا کرد الان گاهی تا میای ملی رو صدا کنی به یاد قبل میگی ننا بعدش تکرا میکنی میگی ملینا! ملی هم خوشش میاد میگه بگو ملینا تا بهت جایزه بدم بعدش بوست میکنه و میچلونت
رنگا رو یه خط در میون بلدی رنگ مورد علاقه ات آبی! ماشینای آبی رو سوا میکنی و میگی آبیه!
حیوونا رو خوب میشناسی اسماشونو میگی و صداهاشونو
بازی پو رو دوست داری و تا میبینی من گوشی به دستم میدویی ازم میگیری تا پو بازی کنی با مهارت انگشتاتو رو صفحه میکشی و بازیای مورد علاقه تو پیدا میکنی
خلاصه تا اونجا که یادم بود نوشتم کم و کسرشو ببخش گلکم
قرار بود با عزیز اینا بریم تهران ولی نشد حالا برای سه شنبه هفته دیگه من و ملینا و شما بلیط قطار داریم اگه خدا بخواد سه تایی بریم تهران و به قول بابایی فامیل بازی کنیم
دوستت دارم شیرین زبونم و عشقم روز به روز بهت بیشتر میشه