خدانگهدار نوم نو
پسرم قند عسلم حدود یکماه و شایدم بیشتر میشه که شیر شبا رو قطع کردم اوایل یکمی بهانه گرفتی ولی خیلی زود با این مساله کنار اومدی تا میومدی سراغم بهت می گفتم ببین هوا تاریک شده کوروش دیگه شبا شیر نمی خوره چون بزرگ شده مرد شده خیلی خوب به حرفم گوش می دادی و می پذیرفتی یه روز تو پارک یه نی نی کوچولو رو بهت نشون دادم که مامانش می خواست بهش شیربده بعدش بهت گفتم ببین دندون نداره باید نوم نو مامانشو بخوره تا بزرگ بشه مثل شما با دقت نگاهش می کردی و گوش می دادی از اون روز مثال نی نی کوچولو رو برات میزدم و خدا رو شکر برای شیر شبا اصلا اذیت نشدی. تا اونجا که گاهی نصف شبا که بد خواب بودی و من خودم ناچار میشدم بهت پیشنهاد نوم نو بدم در کمال تعجب میدید قبول نمی کنی و میگی آب می خوام خلاصه این روند ادامه داشت و شما فقط طرف روز یعنی صبح که بیدار میشدی تا ظهر اونم دو سه بار نوم نو می خواستی بعد از خواب بعدازظهر دیگه نوم نو بی نوم نو
وقتی احساس کردم کاملا پذیرفتی و البته بعد از جشن تولد دو سالگی شروع کردم به صحبت از اینکه شما دیگه باید اصلا نوم نو نخوری و اینکه ملینا هم وقتی دو سالش شد دیگه نوم نو نخورد و اینکه شما بزرگ شدی آقا شدی و نباید نوم نو بخوری تااینکه رسما از روز جمعه 9/3/93 نوم نو دیگه به رویاهات پیوست. صبح زود بیدار شدی و من آخرین نوم نو رو بهت دادم و تصمیم گرفتم از اون به بعد دیگه ندم چون قرار بود بریم بیرونا و سرت گرم بودتا شب. اونروز که اصلا نخواستی و در خواستی نداشتی چون بیرون بودیم و سرگرم بازی ولی صبح شنبه که از خواب بیدار شدی امدی سراغم و خواستی ولی بهت گفتم قراره دیگه نخوری و با نونم نو بای بای کن! با خنده کوچولویی بای بای کردی و رفتی تا ظهرچند بار تقاضا کردی و منم با خوراکی سرتو گرم کردم و نخوردی اما یکبار انگار خودم حواسم نبود که نزدیک بود بدم خدا رو شکر عزیز بود بهم اشاره کرد و یادم اومد خلاصه اصلا بهانه نگرفتی و فقط غر میزدی و زود بیخیالش میشدی تا الان که صبح یکشنبه ست خدا رو شکر هیچ مشکلی نبوده فقط چند بار لباسمو کشیدی و دستتو تو پیرهنم کردی و گفتی نوم نو اومد! منم گفتم نه نوم نو بای بای! قربون پسر منطقی خودم برم که انقدر عاقل و فهمیده ست امیدوارم همیشه تو زندگی با مسایل پیش روت منطقی و عاقلانه برخورد کنی
از اینکه این مرحله از زندگیت بدون تنش و ناراحتی طی شد خوشحالم و به خودم و شما می بالم
این عکس از آخرین روزیه که نوم نو خوردی (باغ امام رضا طرقبه بغلت کردم و رات بردم تو بغلم خوابیدی بدون نوم نو)