کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

قندک مامان

خدانگهدار نوم نو

1393/3/11 8:44
654 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم قند عسلم حدود یکماه و شایدم بیشتر میشه که شیر شبا رو قطع کردم اوایل یکمی بهانه گرفتی ولی خیلی زود با این مساله کنار اومدی تا میومدی سراغم بهت می گفتم ببین هوا تاریک شده کوروش دیگه شبا شیر نمی خوره چون بزرگ شده مرد شده زیبا خیلی خوب به حرفم گوش می دادی و می پذیرفتی آرام یه روز تو پارک یه نی نی کوچولو رو بهت نشون دادم که مامانش می خواست بهش شیربده بعدش بهت گفتم ببین دندون نداره باید نوم نو مامانشو بخوره تا بزرگ بشه مثل شما با دقت نگاهش می کردی و گوش می دادی از اون روز مثال نی نی کوچولو رو برات میزدم و خدا رو شکر برای شیر شبا اصلا اذیت نشدی. تا اونجا که گاهی نصف شبا که بد خواب بودی و من خودم ناچار میشدم بهت پیشنهاد نوم نو بدم در کمال تعجب میدید قبول نمی کنی و میگی آب می خوامتعجب خلاصه این روند ادامه داشت و شما فقط طرف روز یعنی صبح که بیدار میشدی تا ظهر اونم دو سه بار نوم نو می خواستی بعد از خواب بعدازظهر دیگه نوم نو بی نوم نونه

وقتی احساس کردم کاملا پذیرفتی  و البته بعد از جشن تولد دو سالگی شروع کردم به صحبت از اینکه شما دیگه باید اصلا نوم نو نخوری و اینکه ملینا هم وقتی دو سالش شد دیگه نوم نو نخورد و اینکه شما بزرگ شدی آقا شدی و نباید نوم نو بخوری تااینکه رسما از روز جمعه 9/3/93 نوم نو دیگه به رویاهات پیوست. صبح زود بیدار شدی و من آخرین نوم نو رو بهت دادم و تصمیم گرفتم از اون به بعد دیگه ندم چون قرار بود بریم بیرونا و سرت گرم بودتا شب. اونروز که اصلا نخواستی و در خواستی نداشتی چون بیرون بودیم و سرگرم بازی ولی صبح شنبه که از خواب بیدار شدی امدی سراغم و خواستی ولی بهت گفتم قراره دیگه نخوری و با نونم نو بای بای کن! با خنده کوچولویی بای بای کردی و رفتی تا ظهرچند بار تقاضا کردی و منم با خوراکی سرتو گرم کردم و نخوردی اما یکبار انگار خودم حواسم نبود که نزدیک بود بدم خدا رو شکر عزیز بود بهم اشاره کرد و یادم اومدخسته خلاصه اصلا بهانه نگرفتی و فقط غر میزدی و زود بیخیالش میشدی تا الان که صبح یکشنبه ست خدا رو شکر هیچ مشکلی نبوده فقط چند بار لباسمو کشیدی و دستتو تو پیرهنم کردی و گفتی نوم نو اومد! منم گفتم نه نوم نو بای بای!خنده قربون پسر منطقی خودم برم که انقدر عاقل و فهمیده ستبوس امیدوارم همیشه تو زندگی با مسایل پیش روت منطقی و عاقلانه برخورد کنی

 از اینکه این مرحله از زندگیت بدون تنش و ناراحتی طی شد خوشحالم و به خودم و شما می بالم زیبا

 

 

            ک

این عکس از آخرین روزیه که نوم نو خوردی (باغ امام رضا طرقبه  بغلت کردم و رات بردم تو بغلم خوابیدی بدون نوم نو)

پسندها (4)

نظرات (7)

مامان نگار
11 خرداد 93 12:38
مبارکه.دیگه داری مرد میشی
مامان ملی و کوروش
پاسخ
مرسی خاله جونم
مامانه کیاناوهانا
11 خرداد 93 13:24
خصوصی
رومینا
12 خرداد 93 10:53
ایییی جونم کوروش عزیزم . وای مامانی خیلی دوره سختی هست . مثل جدا شدن عشق از معشوقش .. کوروش جون دیگه بزرگ شده و مستقل تر شده دوره جدید زندگیت مبارک
مامان ملی و کوروش
پاسخ
ممنون رومینا جونم واقعا داره بهم سخت میگذره ولی خدا رو شکر کوروش با ایم مساله خوب کنار اومد حال خودم خراب تره
مامان مهراد
12 خرداد 93 12:24
الهی فدان بشم که خیلی ناز و معصوم خوابیده.... من که اوایل وقتی مهراد بدون شیر می خوابید می نشستم بالای سرش و غصه می خوردم که نکنه ناراحته.... عبور از این مرحله و مرد شدن کوروش جون مبارک
مامان ملی و کوروش
پاسخ
مرسی خاله جونم بوس
مامان مهراد
12 خرداد 93 12:25
ما شما رو با افتخار لینک کردیم عزیزم
مامان ملی و کوروش
پاسخ
باعث خرسندی ماست
رومینا
13 خرداد 93 16:02
خصوصی رو چک کن
زهرا مامان ایلیا جون
14 خرداد 93 5:19
عزززیز دلم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد