یافته های من در آستانه ی ده ماهگی
سلام سلام صدتا سلام به دوستای خوبم تو این پست میخوام گزارش یافته های جدیدمو در آستانه ی 10امین ماه زندگیم براتون بزارم امیدوارم لذت ببرید
تو ماه نهم چهاردست پا کردنم شروع شد و حالا با گذشت یکماه سرعتم خیلی بالا رفته و در چشم بهم زدنی خودمو به هدفم میرسونم بعلاوه دستمو از لبه ی مبلا میگیرم و بلند میشم و تلاشها برای ایستادن شروع شده که البته دوبار اول بخاطر عدم تجربه ی لازم در این زمینه با مغز اومدم پایین ولی حالا دیگه وارد شدم و با احتیاط عمل میکنم
چند وقتیه که تو تختم هم شیطونی میکنم و مامانی از گذاشتن من بتنهایی تو تخت خودداری میکنه چون دستمو از لبه ی تخت میگیرم و بلند میشم
علاقه ی شدیدی به وسایل خونه دارم هر چیزی که در دسترس باشه و جدید باشه میتونه کشف جدیدی بحساب بیاد به سرعت مورد بررسی قرار میگیره و روز به روز کشفیات من بیشتر میشه. کلا دیگه از بازی با اسباب بازی های خودم دست برداشتم و اصلا تحویلشون نمی گیرم و بیشتر با بلندگوهایضبط و کامپیوتر بخصوص موس و دی وی دی و جاروبرقی و ... هر چیزی که به فکر آدمیزاد خطور میکنه برام جالبه
برنامه های مورد علاقه ام :1-دست دستی 2- عمو پورنگ 3- تبلیغای تلویزیون مخصوصا کرم حلزون
به محض شنیدن آهنگ شروع دست دستی خودمو به تلویزیون میرسونم و میخ کوب میشم:
راستی یکی دو هفته پیش رفته بودیم خونه ی عزیز جونم که عمو مسعود جونم و زن عمو آتنا اونجا بودن و برای من یک ماشین خوشگل خریدن و برای ملینا جونم بلیز صورتی خوشگل. من عاشق اون ماشینم هستم و مامانی برای اینکه دخلشو نیارم فعلا قایمش کرده تا وقتی بزرگتر شدم باهاش بازی کنم (عمو جونی و زن عمو جونی دوستتون دارم)
فرهنگ لغت من پیشرفت کرده ماما بابا دد نه من ادی(آجی) خیلی واضح ادا میکنم وقتی خسته ام همچنان اوم رو میگم
حرکات یوگا رو هم که خیلی دوست دارم شوآن کبری هشت نقطه شیر صوت اوم همه رو انجام میدم:
همچنان مثل ماهای پیش ددری هستم و حتی بیشتر از قبل دوست دارم از خونه برم بیرون و اگه کسی بخواد بره بیرون بهش میچسبم تا یه جوری موفق به رفتن به ددر بشم.
خلاصه کشفیات من اینا بود و همچنان به تحقیق و بررسی اشیا دور و برم ادامه میدم و البته مامانی اگه بزاره زودتر پیشرفت میکنم ولی مامانی بیشتر موقع ها داره میگه نه نه یعنی اون چیزی که من بهش دست پیدا کردم خطرناکه و من نباید بهش دست بزنم
راستی چند وقته که شبا تو تختم بند نمی شم و بیشتر از نیم ساعت نمی تونم تختمو تحمل کنم آخه جام تنگه منم که وول وولکم تا صبح در حال وول زدنم برای همین مامان جونی میاد سراغمو منو میبره پیش خودش . چند شب پیش نصفه های شب از روی تخت مامان اینا هم افتادم پایین و لپ خوشگلم کبود شد مامانی خیلی غصه خورد و تا صبح بیدار بود حالا مامانی یکی دو روزه که به خاطر من و ترس اینکه از رو تخت نیفتم میاد توی هال و با من اونجا میخوابه فعلا برنامه ی خواب مامان اینجوریه تا من ایشالا بزرگتر شم و برم تو تخت خودم بخوابم
این بود گزارش کشفیات تازه من تا پست بعدی و یافته های بعدی خدانگهداربوس بوس