هفت ماه تمام
سلام سلام من بازم اومدم با یه عالمه خبرای تازه
امروز من هفت ماهم تموم شد و مامانی به مناسبت شروع ماه هشتم زندگیم و البته به خاظر اینکه من علاقه ی زیادی به کتابای خواهر جونم دارم و چندبار نزدیک بود اونا رو پاره کنم و بخورم تصمیم گرفت منو ببره فروشگاه کتاب کودک و برام چند تا کتاب مناسب سنم بخره. خلاصه ما رفتیم فروشگاه و من که پسر خوبی بودم تو ماشین ساکت و آروم تو صندلی خودم نشسته بودم و بعد از خرید هم تو ماشین با کلاهم بازی می کردم و تو همون حال خوابم برد وقتی رسیدیم مامانی با دیدن صورت من خندش گرفت چون کلاهو رو چشام کشیده بودم و خوابم برده بود مامان کلی قربون و صدقم رفت و چندتا عکس شکار کرد که براتون میزارم:
اینجا مامانی منو وسط خریدامون گذاشته:
حالا قراره مامانی وقتایی که من آماده ی آموزش هستم یکی یکی کتابارو برام بخونه البته من بیشتر دوست دارم کتابامو بخورم و گاهی هم دوست دارم مچالشون کنم