فقط یک هفته به اومدنت مونده مامانی!

سلام پسر گل مامان

چطوری عزیزم؟دیگه چیزی نمونده اون پاهای کوچولو و نازتو بزاری روی زمین خدا جون عسل مامان. ما خیلی هیجان زده هستیم همگی سخت در انتظار اومدن شما هستیم. خواهر جونی یه کمی نگرانه میگه اگه داداشی وقتی من رفتم مدرسه به دنیا بیاد چی؟اگه مدرسه ام تا اون موقع تعطیل نشده باشه چی؟بهش میگم نگران نباش ایشالا داداشی همون جور که تا حالا پسر گلی بوده و همه چیزش مرتب و روبه راه بوده صبوره و سر وقتش میاد ایشالا

پسر قشنگم امروز صبح رفتم کانون برای اینکه با دوستام خداحافظی کنم و بگم که تا یه مدت نمی تونم بیام. چون یه دو هفته نرفته بودم  همه فکر می کردند شما به دنیا اومدی ولی وقتی منو دیدن با اون شکم همچنان قلمبه فهمیدند شما هنوز تشریف نیاوردی! اونجا خیلی خاطر خواه داریا همه می خوان شما رو ببینن و منتظرند که به دنیا بیای و من شما رو ببرم پیششون . می خواستم از شما تشکر کنم پسر خوبم راستش اگه شما همکاری نمی کردی و پسر ماهی نبودی من این مدت باید کلاس و یوگا رو تعطیل می کردم و نمی دونم واقعا این دوران چه طور می گذشت اما به کمک شما من تونستم تا روزای آخر بارداری کلاسمو برم و خوشحالم که در این زمان و دوران با یوگا آشنا بودم . یوگا به ما کمک کرد تا اعتماد به نفسمون رو حفظ کنیم و سختی ها رو پشت سر بزاریم

تو موجود کوچولوی نازنازی خیلی چیزا به من یاد دادی و ایمان و اعتماد به نفس منو تقویت کردی و با قدم گذاشتنت به این دنیا برای بار دوم طعم شیرین مادر شدن و عشق ورزیدن به یک موجود پاک خدا رو به من می چشونی.

ازت ممنونم و بی صبرانه همه ی ما منتظر ورودت به این دنیا قشنگ هستیم(به خصوص خواهر جونی)