من 10 ماهه شدم
سلامدوست جونا من امروز 10 ماهه شدم کشفیاتم روز به روز بیشتر میشه الان می خوام قسمت دوم یافته هامو بنویسم:
گفته بودم خیلی کنجکاوم و نسبت به هر وسیله ی جدید کنجکاوی میکنم تازگی ها پا دراوردم و می تونم برم تو آشپزخونه یعنی محل حکومت مامانی رو تصرف کردمتا قبل از این می رفتم دم در و نمی تونستم از روی یه دونه پله ای که دم دره رد شم ولی حالا با کمال شجاعت تونستم از رو پلهصعود کنم اینم عکس اولین صعود من:
و حالا هر وقت اراده کنم میرم اونجا و چیزای زیادی هست تا من بررسی کنم مثل کشوهای کابینت نگاه کنید:
تازه دیشب یه کار جدیدم کردم دستمو گرفتم به دسته ی کشو و بلند شدم هورا:
داشتم میرفتم سراغ لباسشویی که مامان اومد سراغمو از آشپزخونه اخراج شدم:
خلاصه یه کمی با توپام سرگرم میشم البته تا وقتی مامان باهام بازی کنه:
کتاب حمامو خیلی دوست دارم مامان برام شعراشو می خونه من می خندم:
تازه به محض اینکه صدای آهنگ می شنوم دست دستی میکنم و وسطاش یه نانای خوشگلم میکنم :
شبا که بابا میاد خونه تا از در وارد میشه میپرم تو بغلش و دیگه می چسبم بهش آخه تو بغل بابایی آروم میشم اینجوری لم میدم و تلویزیون میبینم
بعضی موقع ها هم اگه تو دستش میوه ای چیزی باشه با یه حرکت خودجوش از دستش می قاپم:
اینم نگاهای جدیدمه چونمو می چسبونم به زیر گردنم و از بالای چشم نگاه میکنم وقتی مامان قربون صدقم میره می خندم:
بعضی وقتا وسط عکاسی مامان اینجوری میشه حملههههههههههه:
هنوز بی دندونم و لثه هام همچنان می خاره لبامو با حرص می خورم:
تو ماشین که دیگه امکان نداره تو صندلی خودم بشینم اگه منو بزارن توش با سرو صدا مجبورشون میکنم تا برم دارن و میرم جلو آخه اونجا چیزای زیادی هست برای کشف کردن تازگی ها هم از فرمون خوشم اومده وقتی بهش بچسبم دیگه ول کنش نیستم:
زیر میز صبحونه خوری هم که دیگه خوراکمه خیلی دوست دارم کتابخونه رو بهم بریزم ولی هنوز قدم نمی رسه:
کامپیوترم که دیگه نگو عاشقشم اگه کسی پشت اون باشه به زور میرم بغلش و موس رو میگیرم و از کارو زندگی میندازمشون:
واما خواهرم _ عشقم _ امیدم و هم بازی من با کیشتله زدناش خندمو در میاره چند روز پیش ملی جونم تب داشت و حوصله ی بازی کردن با منو نداشت داشتم از تنهایی دق میکردم همش میرفتم سراغشو بهش میچسبیدم و می خواستم بخورمش اونم حال نداشت و محلم نمی زاشت منم شاکی میشدم آخه چیکار کنم دست خودم نیست عاشقم دیگه خواهر جون مراقب خودت باش دیگه مریض نشی من خیلی ناراحت میشم :
و در آخر بعد از یه روز شلوغ و پرتلاش اینجوری بیهوش میشم:
تا پست بعدی و خبرای خوشگل در آینده بای بای