کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

قندک مامان

من 10 ماهه شدم

1391/12/5 17:09
290 بازدید
اشتراک گذاری

سلامدوست جونالبخند من امروز 10 ماهه شدم کشفیاتم روز به روز بیشتر میشه الان می خوام قسمت دوم یافته هامو بنویسم:

گفته بودم خیلی کنجکاوم و نسبت به هر وسیله ی جدید کنجکاوی میکنم تازگی ها پا دراوردم و می تونم برم تو آشپزخونه یعنی محل حکومت مامانی رو تصرف کردمچشمکتا قبل از این می رفتم دم در و نمی تونستم از روی یه دونه پله ای که دم دره رد شم خوشمزهولی حالا با کمال شجاعت تونستم از رو پلهصعود کنم اینم عکس اولین صعود من:

کوروش جیگره

کوروش جیگرهکوروش جیگره

و حالا هر وقت اراده کنم میرم اونجا و چیزای زیادی هست تا من بررسی کنم مثل کشوهای کابینت نگاه کنید:

کوروش جیگرهکوروش جیگرهکوروش جیگرهکوروش جیگرهکوروش جیگره

تازه دیشب یه کار جدیدم کردم دستمو گرفتم به دسته ی کشو و بلند شدم هورا:

کوروش جیگرهکوروش جیگرهکوروش جیگره

داشتم میرفتم سراغ لباسشویی که مامان اومد سراغمو از آشپزخونه اخراج شدم:

تازه دیشب یه کار جدیدم کردم دستمو گرفتم به دسته ی کشو و بلند شدم هورا:

خلاصه یه کمی با توپام سرگرم میشم البته تا وقتی مامان باهام بازی کنه:

جیگرطلاجیگر بلاناناز طلا

کتاب حمامو خیلی دوست دارم مامان برام شعراشو می خونه من می خندم:

عسل طلا

تازه به محض اینکه صدای آهنگ می شنوم دست دستی میکنم و وسطاش یه نانای خوشگلم میکنم :

قربون دستاش

شبا که بابا میاد خونه تا از در وارد میشه میپرم تو بغلش و دیگه می چسبم بهش آخه تو بغل بابایی آروم میشم اینجوری لم میدم و تلویزیون میبینم

چه لمی داده

بعضی موقع ها هم اگه تو دستش میوه ای چیزی باشه با یه حرکت خودجوش از دستش می قاپم:

ای جون

اینم نگاهای جدیدمه چونمو می چسبونم به زیر گردنم و از بالای چشم نگاه میکنم وقتی مامان قربون صدقم میره می خندم:

جووووووون

بعضی وقتا وسط عکاسی مامان اینجوری میشه حملههههههههههه:

حمله

هنوز بی دندونم و لثه هام همچنان می خاره لبامو با حرص می خورم:

بی دندون

تو ماشین که دیگه امکان نداره تو صندلی خودم بشینم اگه منو بزارن توش با سرو صدا مجبورشون میکنم تا برم دارن و میرم جلو آخه اونجا چیزای زیادی هست برای کشف کردن تازگی ها هم از فرمون خوشم اومده وقتی بهش بچسبم دیگه ول کنش نیستم:

عزیزنازم

زیر میز صبحونه خوری هم که دیگه خوراکمه خیلی دوست دارم کتابخونه رو بهم بریزم ولی هنوز قدم نمی رسه:

موش

کامپیوترم که دیگه نگو عاشقشم اگه کسی پشت اون باشه به زور میرم بغلش و موس رو میگیرم و از کارو زندگی میندازمشون:

کوروشی

واما خواهرم _ عشقم _ امیدم و هم بازی من با کیشتله زدناش خندمو در میاره چند روز پیش ملی جونم تب داشت و حوصله ی بازی کردن با منو نداشت داشتم از تنهایی دق میکردم همش میرفتم سراغشو بهش میچسبیدم و می خواستم بخورمش اونم حال نداشت و محلم نمی زاشت منم شاکی میشدم آخه چیکار کنم دست خودم نیست عاشقم دیگه خواهر جون مراقب خودت باش دیگه مریض نشی من خیلی ناراحت میشم :

کوروشی و ملی

و در آخر بعد از یه روز شلوغ و پرتلاش اینجوری بیهوش میشم:

لالایی

تا پست بعدی و خبرای خوشگل در آینده بای بایبای بایقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله آزی
7 اسفند 91 22:44
ای جووووووووووووووووووون قربون اون دستات برم من که دست دسی میکنی دلم آب شد برات بیا دیگه
مهسا مامان کیارش
8 اسفند 91 20:47
ای وای امان از دست شما وروجکای شیطون که ما مامانا اینقد که عاشقتونیم باید همچنان سکوت کنیم. عزیزمییییییییییی
مامان سمی
19 اسفند 91 15:02
قربون شیطنتات کوروش جونی ماهگردتم مبارک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد