کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

قندک مامان

کوروش غلت میزنه

قند شیرینم چند روزیه که شما تلاش زیادی برای غلت زدن می کنی و دلت می خواد همش غلت بزنی البته از چند هفته پیش در حال تلاشی ولی جدیدا تند و تند غلت میزنی و این کارو با خواست خودت انجام میدی و نه اتفاقی. دوست دارم در تمام مراحل زندگی انقدر پر تلاش باشی و هیچ وقت از شکست خوردن نا امید نشی . به راستی اگه همه ی ما انسانها مثل بچه ها بودیم چه خوب بود با وجود سختی ها و موانع دست از تلاش و کوشش بر نمی داشتیم و تا وقتی به هدفمون نمی رسیدیم نا امید نمی شدیم. گاهی با دیدن تلاش و جنبش تو تلنگری در ذهنم وارد می شه  و با خودم فکر می کنم چرا ما انسانها دلیل ناکامی های خود را در خود جستجو نمی کنیم و همش دنبال مقصری برای شکستهامون هستیم. به امید روزی که د...
2 آبان 1391

سرسره بازی با خواهر جون

قندکم روز جمعه با خواهر جونیش(عسلک) به پارک ملت رفت و اونجا برای اولین بار سرسره بازی کرد. خیلی خوشش اومده بود و ذوق می کرد از اون بیشتر خواهر جونی ذوق می کرد آخه خواهر جونی آرزو داره که با داداشی بره پارک و اونو سوار تاب و سرسره کنه. اینم عکس جیگرای مامان: ...
2 آبان 1391

چه زود روزامون سپری میشه

کوروش جونم حدود 5 ماه پیش شما این شکلی بودی و حالا:   این شما هستی که سوار بر دی دی قان قان آخرین سیستم می تازی. قندک مامان زمان خیلی زود می گذره ما در یک چشم بهم زدن شاهد رشد و شکوفایی گلهای زندگیمون یعنی شما و ملینا جون هستیم به راستی در چشم بر هم زدنی تو سوار ماشین واقعی خودت شدی و ان شاالله بزرگ میشی مرد میشی و مامان از دیدن شما لذت میبره قندکم می خوام یه قولی به من بدی قول بدی پسر خوبی باشی و وقتی بزرگ شدی زحمتایی که برای بزرگ کردنت کشیدمو فراموش نکنی همین که دوستم داشته باشی و به من و بابایی احترام بزاری و برای احساسات ما ارزش قائل باشی کفایته. عزیز دلم از خدای مهربون می خوام کمکم کنه مادر شایسته ای برای شما و ...
23 مهر 1391

من شبیه کی شدم؟

منو که دیدید این عکس جدید منه:   اینم عکس بابایی منه وقتی بابا کوچک بود:   اینم عکس خواهر جونی منه وقتی مثل من 4 ماهه بوده: عکس کودکی مامانی هم که فعلا نداشتم براتون بزارم حالا شما نظر بدید  به نظر شما من شبیه کی هستم؟ ...
15 مهر 1391

پروژه ی دست خوردن کوروش

امروز چقدر بیکارم بهتره یه پروژه ای رو طراحی کنم از این بیکاری در بیام اول یک انگشتی شروع میکنم به خوردن دستام به به چه خوشمزه بود حالا دو انگشتی بهتره یک انگشت دیگه اضافه کنم حالا سه انگشتی نه بابا نمی شه از این دست گذشت اصلا بزار دستمو بخورم آه حالا بیا دو دستی آه آه آه برو تو کار سوت ...
12 مهر 1391

در قندون لب خندون

قندک مامان  عاشق این خنده های قشنگتم این عکس خوشگلو خاله آزی وقتی تهران بودیم گرفته. اون روز من و بابایی و ملی رفته بودیم خرید و شما پیش عزیز و خاله بودی که البته یه کمی بی تابی کردی آخه خیلی به من وابسته شدی دلم می خواد بهت غذا بدم ولی خانم دکترت اجازه نداده و گفته باید تا پایان 5 ماهگی صبر کنم. ایشالا ماه آینده بهت فرنی میدم  الان شما 4ماه و یک هفته ات شده البته تو این عکس 3 ماهه هستی. فدات شم قندی مامان ...
12 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد